نقاشی می کشم . دنیای وارونه ام را ، از اینجا تا بی انتهایی تو . رنگ در طرح . بوسه ای بر باد . درختی در آغوش خاک . آسمانی بی ماه . طبیعتی برهنه و من . چشمانم حکایت ها دارد ... مرا چه به تنهایی و سکوت ؟ زندگی باید
سحری...بیدار شو..بسه دیگه خواب..می خوام باهات حرف بزنم..دلم داره می ترکه..یادته بهم می گفتی هر وقت تو دلت چیزیه که اذیتت می کنه بدون که هنوزم دل داری... ولی الان یه چیزیه که اذیتم نمی کنه..نمی دونم چیه.. تو که خودت اون بالایی می دونی..پس امشب بیا به خوابم کمکم کن..خوب بد عادتم کردی..بعدشم آبجی خانوم تو که بی معرفت نبودی..از وقتی رفتی سفر فقط دو بار اومدی به خوابم..بازم بیا..بیا باهام حرف بزن.. آخه چطوری بهت بگم نبودت دیوونم کرده...؟با این که رفتی بازم معرفتت رو بهم نشون دادی..یه فرشته مثل خودت برام فرستادی...ولی من و اون فرشته هم دلمون تو رو می خواد.. دیگه سرتو درد نمی آرم..منتظرتم..دیر نکنیا
سحرجون توراباهمان عنوانی خطاب کردم که اولین باربرات کامنت گذاشتم وازت درخواست کردم تا به هم لینک بدیم میبینم که وبلاگ من آخرین وبلاگیه که لینکشودروبلاگت گذاشتی بدون شک اگه خبرشو بم داده بودی جزابرازشادی چیزی نداشتم برات بنویسم.غم انگیزترین قصه هاقصه های ناتمامه وتو امروزبرای من قصه ی ناتمامی ولی غم انگیزترین ها همیشه ماندگارترینند.عزیزترین ها داغ های به جگرمانده اند نیست دل آن دل که دراوداغ نیست لاله ی بی داغ درین باغ نیست وحالاداغ دوستی تو برای همیشه برجگرمن مانده داغهای به جگرمانده هستی جاودان میابندازین نظرتوبرای من صورت رویائی جاودانه یافته ای .حالا که نیستی لینک وبلاگت را به خیزران اضافه میکنم وقول میدهم روزهای خاکستری به دیدات بیایم تاشایدازراه کلمه هائی که دوست داشتی بوی خوش خلق وخویت را حس کنم .تو اگرزنده بودی دوست داشتی که دیگران ازراه نوشته هایت تورا بشناسندمن نوشته های توراهم ازآغازخواهم خواند وسعی خواهم کردتاازطریق نوشته های توسحری برای خودم بسازم درین کارهمه ی تلاشم راخواهم کرد.سعی میکنم با خواندن نانوشته های بین سطور به کنه ونهفت وجودتوپی ببرم درین کاراستعدادکی دارم امیدوارم روزی بتوانم محتوای نوشته های تورا دست مایه ی نوشته هائی قراربدهم که به تو تو بپردازدوبنابراین میخواهم با نثاردوستی بی شائبه ی خودم باردیگر درعمق قلبم شاهد تولد دیگری برای تو باشم ودرتولدمجددتو علیرغم غروروحیای شرقیم بنویسم دوستت دارم میدانم که تو هم به مناسبت زیست درزندان سرشت آدمی دوست داشته ای که دوستت بدارند بی باک وسرفرازمیگویم سحردوستت دارم
۴۰ روز از نبودنت و پروازت می گذرد و ۴۰ روز از تنهایی ما آدمها که بی نغمه عشقت و شعر هایت مردیم ۴۰ روز از پروازت تا خدا می گذرد.و ۴۰ روز است که ما فقدانت را تحمل کردیم ۴۰ روز است که مادرت.مرمر.لادن و بابای مطبو عات فارس بدون سحر صبحشان می آید ۴۰ روز استکه گریستم در شبانه اش وقتی شعر هایت را دوباره مرور کردم سحر زیبایم عزیزم تو را چشم کردند ............. عروسک مهربانم خاک به چه عزتی رسیده که تن مهربان عطر آلود تورا در خود محو میکند
۴۰ روز است که گریستم به خاطراتت با حرفهایت با چهره مهربانت با وجودت و قتی باران می بارید غصه خوردم برای تن سرد وخیست برایت شمع آوردم نه برای دل خودم شمع آوردم کاش بودی مهربانم
کاش دوباره با هم ای ایران می خواندیم
و باز دوباره توقیفمان می کردند اما بودی کاش دستهای مهربانت بر روی کاغذ مینوشتند
من وقتی شعراتو دیدم سحر خانوم بهت و اون حس لطیفت خسودیم شد...من از طریق گروه مارشال باهات آشنا شدم چندین بار اومدم و شعراتو خوندم امیدوارم روحت در آرامش ابدی باشه و بهشت نصیبت...خداوند همه ی ما رو مورد آمرزش قرار ده.روحت شاد...روحت شاد...از همه هم می خواهم که برای شادی روح همه ی رفتگان فاتحه بخونن...امروز بخونیم تا فردا نیز برای ما بخوانند.
چقدر دیر شده متاسفم از اینکه زودتر نشناختمنت روحت شاد تنها دلگرمی برای تو میتواند فاتحه ای بر روان پاکت باشد... این دیا فانی را وادع گفتید چه زود در ۲۵ بهار زنگی ات که چه ارزوهایی داشتی
سحرم دولت بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد ناله فریادرس عاشق مسکین آمد مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست که به کام دل ما آن بشد و این آمد رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار گریهاش بر سمن و سنبل و نسرین آمد چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد
سحر هروقت زندگی رو خیلی سخت میگیرم به اینجا سر میزنم تو اینجا داری به من لبخند میزنی هربار با خوندن آخرین بیت شعرت جون دوباره ای میگیرم برای ادامه دادن مرا چه به تنهایی و سکوت زندگی باید در قلبهای تک تک ما همچنان زندگی میکنی سحرم
این اولین باره که دارم برات کامنت میذارم..چون بعد از یک سری اتفاقات از وبلاگ نویسی اصلا خوشم نمی آد..اما این کارا خنده داره چون من با تو زندگی میکنم..هر روز صبح و هر شب..هر پنج شنبه که علی به زور میاد خونه ما من تورو با اون می بینم و مثل همیشه کلی باهات حرف میزنم.. اما الان.. الان که اومدم اینجا دلیل دیگه داشت سحر دلتنگم.. دلتنگ نگاه پر از مهرت و خنده های ریز و ملیحت.. و این دلتنگی گاهی انقدر به گلوی آدم چنگ میزنه که اشک هات دیگه کار ندارن تو توی محیط کاری و هزار تا آدم میبیننت و همینطور میریزن..تو که می دونی من وقتی گریه میکنم مثل موجودات توی سرندپیتی می شم.. کاش یک بار دیگه می دیدمت توی خواب و رویاهام.. اون وقت شیرین ترین رویای من بود.. دوست دارم جینگولک بوس بوس هوار تا
بعد از پروازش عجیب گریستم....
روحت شاد
عجب رسمیست رسم زمونه
سحری...بیدار شو..بسه دیگه خواب..می خوام باهات حرف بزنم..دلم داره می ترکه..یادته بهم می گفتی هر وقت تو دلت چیزیه که اذیتت می کنه بدون که هنوزم دل داری...
ولی الان یه چیزیه که اذیتم نمی کنه..نمی دونم چیه..
تو که خودت اون بالایی می دونی..پس امشب بیا به خوابم کمکم کن..خوب بد عادتم کردی..بعدشم آبجی خانوم تو که بی معرفت نبودی..از وقتی رفتی سفر فقط دو بار اومدی به خوابم..بازم بیا..بیا باهام حرف بزن..
آخه چطوری بهت بگم نبودت دیوونم کرده...؟با این که رفتی بازم معرفتت رو بهم نشون دادی..یه فرشته مثل خودت برام فرستادی...ولی من و اون فرشته هم دلمون تو رو می خواد..
دیگه سرتو درد نمی آرم..منتظرتم..دیر نکنیا
سحرجون
توراباهمان عنوانی خطاب کردم که اولین باربرات کامنت گذاشتم وازت درخواست کردم تا به هم لینک بدیم میبینم که وبلاگ من آخرین وبلاگیه که لینکشودروبلاگت گذاشتی بدون شک اگه خبرشو بم داده بودی جزابرازشادی چیزی نداشتم برات بنویسم.غم انگیزترین قصه هاقصه های ناتمامه وتو امروزبرای من قصه ی ناتمامی ولی غم انگیزترین ها همیشه ماندگارترینند.عزیزترین ها داغ های به جگرمانده اند
نیست دل آن دل که دراوداغ نیست
لاله ی بی داغ درین باغ نیست
وحالاداغ دوستی تو برای همیشه برجگرمن مانده داغهای به جگرمانده هستی جاودان میابندازین نظرتوبرای من صورت رویائی جاودانه یافته ای .حالا که نیستی لینک وبلاگت را به خیزران اضافه میکنم وقول میدهم روزهای خاکستری به دیدات بیایم تاشایدازراه کلمه هائی که دوست داشتی بوی خوش خلق وخویت را حس کنم .تو اگرزنده بودی دوست داشتی که دیگران ازراه نوشته هایت تورا بشناسندمن نوشته های توراهم ازآغازخواهم خواند
وسعی خواهم کردتاازطریق نوشته های توسحری برای خودم بسازم درین کارهمه ی تلاشم راخواهم کرد.سعی میکنم با خواندن نانوشته های بین سطور به کنه ونهفت وجودتوپی ببرم
درین کاراستعدادکی دارم امیدوارم روزی بتوانم محتوای نوشته های تورا دست مایه ی نوشته هائی قراربدهم که به تو تو بپردازدوبنابراین میخواهم با نثاردوستی بی شائبه ی خودم باردیگر درعمق قلبم شاهد تولد دیگری برای تو باشم
ودرتولدمجددتو علیرغم غروروحیای شرقیم بنویسم
دوستت دارم
میدانم که تو هم به مناسبت زیست درزندان سرشت آدمی دوست داشته ای که دوستت بدارند
بی باک وسرفرازمیگویم
سحردوستت دارم
che nazarate dardnaki
بهشت از آن کسانی میشود که جرات مردن داشته باشن ...
...
سحر گردالوی من نمی دونی نبودنت و رفتنت هممونو زجر میده.سحر کوچولوی من کجایی.........................................................................................................................................................................................................................مگه میشه نباشی
اینجا داره برف میاد.اون بالاها هوا چطوره؟
واقعا متاسف شدم.پستی براشون نوشتم!
سحر من کجایی ؟بگو عزیزم که زنده ای
واقعا...
این دفعه خیلی به دلم نشست.
ممنون.
پیش منم بیا
سحری خانمی اپ کردما بدو بیا بخون از همون بالا
به رسم همیشه سلام مهربون..
میدونی چیه من هر وقت دلم میگیره و بغض میکنم میام پیشت آروم میشم...
گلم واسه منم دعا کن.....
شباهنگام چون مرغ غزلخوانی می آیی به دیدارم
من چون کودکی گریان زمهرت تا صبح بیدارم
تو همچون مادری خسته می تکانی گهواره ام از غم
نگاهت میکنم از شوق با چشمان بیمارم
وای دیگه نمیتونم ادامه بدم فقط میخوام بدونی مهربون...
من آهنگ غمگین شعرهایت را دوست میدارم....
همسایه..
غروب ..
سحرو سسلام اپ کردم گلم
بدو بیا پیشم میدونم مثل همیشه میای میدونم الانم داری میخونی پستمو
سحروی گلم دوست دارم
۴۰ روز گذشت
عاشقتم
راستی یادت نره تولد شبنمو بهش تبریک بگی
سحر دلم خونه دوستی....
ُسحر جونم...بروز کردم..برای چهلمین روز سفرت..منتظرم نذاریا
http://pastou.blogfa.com
سحری سلامممممم
وای باورت می شه برای 40 روز سفرت واسه 40 روزی که نیستی واسه اینکه 40 روزه زمین از نداشتنت داغ شده
دلم داره میپوسهه سحرر
۴۰ روز از نبودنت و پروازت می گذرد
و ۴۰ روز از تنهایی ما آدمها که بی نغمه عشقت و شعر هایت مردیم
۴۰ روز از پروازت تا خدا می گذرد.و ۴۰ روز است که ما فقدانت را تحمل کردیم
۴۰ روز است که مادرت.مرمر.لادن و بابای مطبو عات فارس بدون سحر صبحشان می آید
۴۰ روز استکه گریستم در شبانه اش وقتی شعر هایت را دوباره مرور کردم سحر زیبایم
عزیزم تو را چشم کردند .............
عروسک مهربانم
خاک به چه عزتی رسیده که تن مهربان عطر آلود تورا در خود محو میکند
۴۰ روز است که گریستم به خاطراتت
با حرفهایت
با چهره مهربانت
با وجودت
و قتی باران می بارید غصه خوردم برای تن سرد وخیست
برایت شمع آوردم
نه برای دل خودم شمع آوردم
کاش بودی مهربانم
کاش دوباره با هم ای ایران می خواندیم
و باز دوباره توقیفمان می کردند
اما بودی
کاش دستهای مهربانت بر روی کاغذ مینوشتند
کاش بودی
سحر سحر
وقتی شناختمت که خیلی دیر شده بود...
خیلی افسوس میخورم، چرا ما آدما همیشه دیر میرسیم...
و من ناباورم که یلدایی که شب زایش خورشید است
کجا برد سحر دوست داشتنی ما را!!!!!!!!!!!!
روح بلندت تا همیشه شاد...
$$$$$_______________________________$$$$$
__$$$$$$$$*_____________________,,$$$$$$$$*
___$$$$$$$$$$,,_______________,,$$$$$$$$$$*
____$$$$$$$$$$$$___ ._____.___$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$,_'.____.'_,,$$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$,, '.__,'_$$$$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$$$.@:.$$$$$$$$$$$$$$$$
______***$$$$$$$$$$$@@$$$$$$$$$$$****
__________,,,__*$$$$$$@.$$$$$$,,,,,,
_____,,$$$$$$$$$$$$$* @ *$$$$$$$$$$$$,,,
____*$$$$$$$$$$$$$*_@@_*$$$$$$$$$$$$$
___,,*$$$$$$$$$$$$$__.@.__*$$$$$$$$$$$$$,,
_,,*___*$$$$$$$$$$$___*___*$$$$$$$$$$*__ *',,
*____,,*$$$$$$$$$$_________$$$$$$$$$$*,,____*
______,;$*$,$$**'____________**'$$***,,
____,;'*___'_.*__________________*___ '*,,
,,,,.;*____________---____________ _ ____ '**,,,,
انجمن بچه های خوش ذوق ایرانی
آسمان را به پهنای انسانیت گشوده اند... پس پرواز باید کرد......
سحرم...
خدا رحمتت کنه سحر جان هر موقع به اینجا سر میزنم دگرگون میشم
خدا رحمتت کنه سحر جان هر موقع به اینجا سر میزنم دگرگون میشم
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه ی عشق
زندگی چیزی نیست که لب
طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود
زندگی تجربه ی شب پره در تاریکیست
زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد
...
و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
فکر می کردم سحر دیگه فراموش شده.دلم برات تنگ شده، بیشتر از وقتی که بودیو نمی دیدیمت
من وقتی شعراتو دیدم سحر خانوم بهت و اون حس لطیفت خسودیم شد...من از طریق گروه مارشال باهات آشنا شدم چندین بار اومدم و شعراتو خوندم امیدوارم روحت در آرامش ابدی باشه و بهشت نصیبت...خداوند همه ی ما رو مورد آمرزش قرار ده.روحت شاد...روحت شاد...از همه هم می خواهم که برای شادی روح همه ی رفتگان فاتحه بخونن...امروز بخونیم تا فردا نیز برای ما بخوانند.
{چشمک}
خستم سحر ...
کجایی؟
سلام سحری جونم
دلم واست تنگ شده هاا خانممممممممممممممم
سحربه خداخیلی ناراحتم
ارزوعاقبت به خیرشدن دران دنیارابرای تومیکنم.
خیلی افسرده شدم.
امیدوارم ارام بخوابی......
اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است
چقدر دیر شده متاسفم از اینکه زودتر نشناختمنت
روحت شاد تنها دلگرمی برای تو میتواند فاتحه ای بر روان پاکت باشد...
این دیا فانی را وادع گفتید چه زود در ۲۵ بهار زنگی ات که چه ارزوهایی داشتی
بچه ها سحر اینارو می خونه پس یادش کنید
تو را چه به تنهایی و سکوت
این حرفت آتشم زد بار دیگر باورم شد که شاید فردا نباشم
سلام سحر خانم
نمی خای جواب اینهمه محبت دوستاتو بدی ؟
خدا رحمتشون کنه و به خانوادشون صبر بده
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد
ناله فریادرس عاشق مسکین آمد
مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریهاش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد
اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است
سحر هروقت زندگی رو خیلی سخت میگیرم به اینجا سر میزنم
تو اینجا داری به من لبخند میزنی
هربار با خوندن آخرین بیت شعرت جون دوباره ای میگیرم برای ادامه دادن
مرا چه به تنهایی و سکوت
زندگی باید
در قلبهای تک تک ما همچنان زندگی میکنی سحرم
سحرم کجاییییی کاش بودی کاش اپ می کردی کاش باز خبرم می کردی
کاش بازم صادقانه نظرت رو راجع به اپهامون می گفتی سحر کجایییی
این اولین باره که دارم برات کامنت میذارم..چون بعد از یک سری اتفاقات از وبلاگ نویسی اصلا خوشم نمی آد..اما این کارا خنده داره چون من با تو زندگی میکنم..هر روز صبح و هر شب..هر پنج شنبه که علی به زور میاد خونه ما من تورو با اون می بینم و مثل همیشه کلی باهات حرف میزنم..
اما الان..
الان که اومدم اینجا دلیل دیگه داشت سحر
دلتنگم..
دلتنگ نگاه پر از مهرت و خنده های ریز و ملیحت..
و این دلتنگی گاهی انقدر به گلوی آدم چنگ میزنه که اشک هات دیگه کار ندارن تو توی محیط کاری و هزار تا آدم میبیننت و همینطور میریزن..تو که می دونی من وقتی گریه میکنم مثل موجودات توی سرندپیتی می شم..
کاش یک بار دیگه می دیدمت توی خواب و رویاهام..
اون وقت شیرین ترین رویای من بود..
دوست دارم جینگولک بوس بوس هوار تا
سلام سحرم
دلم برات یک دنیا تنگ شدهه خانممممممممم
سحری جونم من منتظرتممم گلکممممممممممم
سحری عاششششششششششششششقتم.تو خوبی من میدونم.سحر اگه دوست داشتی بیا پیش خاله و ارومش کن.بووووووووووووووووووووووووس.
سحر بیادتم عشق من
سحر...
کاش بودی ...
سلام سحرخانوم با این که نمیشناسمت ولی وقتی وارد اینجا شدم نمیدونم چرا گریه کردم اونم یه گریه واقعی
روحت شاد و یادت گرامی
سلام سحری جونم
اومممم هیچی فقط دلم برات تنگ شده خیلی زیاد