someone says something

someone says something

someone says something

someone says something

شعری تازه

۱۱  

 

پروانه ها می خوانند سرود سنگ را و تنها، بی آب می شکند در حرکت ناگهانی باد . اهل دیار تاریکی به سوگ سحر می نشینند ، و ناگاه به خواب می روند در آغاز بیداری بنفشه ها .  

 

12 

 دری را می گشایم تا راهی بیابم ، به لحظه های آفتاب ، و سخن بگویم ، با پرچین های فصل بیداری  

 

 

13  

خورشید سکوت می کند ، ماه می آید ، لیلی در مجنون غرق می شود  

 

 

14  

باد می آید و زلفت را ، نعره کشان در آغوش صحرا می گستراند . گیسوانت را به هم می کشانی ، و تنها تو ، در دشت خفتگان باد را نوازش می کنی  

 

 

15 

 عشق فرو می ریزد ، آنگاه که زمزمه ی کوچه اشک آفتاب را در می آورد . در کرانه ی نادیدنی بوم ، در تلاطم رنگ ، و در جستجوی غریبه ای در دوردست ، در پی لبخند تنهایی آفتاب به سوگ ابر می نشینم ، تا گمشده ام را از باد طلب کنم در طنین بی طرح فضا .  

 

 

16  

بیهوده به دنبال کدام لحظه ای ؟ ناگاه صدایی علف ها را به تپش انداخت . رنگی در روزنه ی زندگی ام رها شد . به تماشای آئینه ی فضا محو وجود آشفته ای شدم . من ناگاه بودم .