someone says something

someone says something

someone says something

someone says something

مرا چه به تنهایی و سکوت ؟


نقاشی می کشم .
دنیای وارونه ام را ،
از اینجا تا بی انتهایی تو .
رنگ در طرح .
بوسه ای بر باد .
درختی در آغوش خاک .
آسمانی بی ماه .
طبیعتی برهنه
و من .
چشمانم حکایت ها دارد ...
مرا چه به تنهایی و سکوت ؟
زندگی باید

نظرات 368 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 11:39 ق.ظ

با سلام به همگی دوستان خبر ناخشایندی از گروه مارشال مدرن به من رسید که دیگه ما دوست خوبمون سحر رومی را در این دنیا نخواهیم دید و به جانب حق شتافته بر اثر سانحه واژگونی اتوبوس در دره .برای شادیش فاتحه بخوانیم دوستان عزیز ....تسلیت

فاطیما سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 11:44 ق.ظ http://www.pixie84.blogfa.com

سحر حرفی برای زدن نمونده.
فقط می گم دلتنگتیم.

mb2 سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 12:42 ب.ظ http://mehrdad-boreiri.blogfa.com

چه زود به دنیای فانی شتافتی..

mina سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 12:51 ب.ظ

khoda rahmatet kone sahare aziz:((

پیام جهانگیری سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 12:55 ب.ظ http://rouznamak.blogfa.com

ثانیه ها چه سرد و سنگین و در سکوت از پس آن سحر سیاه می گذرند ...
و تو همچنان نیستی ...
آن سحری که آمد تا سحر نازنین همۀ ما را از حسادت اش با خود ببرد ...
و چه ساده همۀ ما این ثانیه های سخت را تنها نظاره می کنیم ...
نظاره می کنیم، دوستانت، من، ما، خدا ... خدا؟؟؟! راستی گفتم خدا ... خیلی وقت است که با او دیگر وداع کرده ام، دیگر او را نمی شناسم، اصلاً نمی دانم چطور شد که نامش دوباره بر قلم ام جاری شد ... شاید بخاطر اینکه دوستان ات مدام اسمش را می آوردند و ازش گله داشتند. اما من از او گله ای ندارم، برایش تره هم خرد نمی کنم چه خواسته از او گله کنم، مگر چه کاره است؟ فکر کرده کیست؟ او هم همین کنار ما ایستاده بود وقتی رفتی و رفتن ات را تماشا می کرد ...
سحر، سحر، سحر ...
داشتی می آمدی تا بلندترین شب سیاه سال را بدرقه کنی. داشتی می آمدی تا یلدای مان را سحری از جنس دیگر ببخشی، سحری از جنس پاکی و زلالی و صداقت، همان هایی که خودت می گفتی دوستشان داری ...
اما آن سحر سیاه جمعه 29 آذرماه، یلدای مان را بی سحر کرد ...
حالا تو دیگر نیستی، تازه شدی مثل ما که هرگز نبودیم.
حالا دیگر آن قلم زیبایت، ای روزنامه نگار ِ روزهای تنهایی ... دیگر نیست ...
قلم ات دیگر نیست تا دردهایمان را فریادی هنرمندانه کند ...
تو نیستی که ببینی پدرت، "سیروس رومی" که پدر روزنامه نگاری فارس است با خبر رفتنت، به خوابی عمیق فرو رفته تا درد رفتنت را که قادر نیست با قلم اش به تصویر کشد، احساسی از جنس دیگر کند ...

و تو همچنان نیستی ...
و اما چه ساده همۀ ما این ثانیه های سخت را تنها نظاره می کنیم ...

سه شنبه سوم دی ماه سرد و ساکت و غمگرفته،
پیام جهانگیری
شیراز

فرشاد سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 01:17 ب.ظ

someone said something
I didn't believe it
someone says something
just care, to hear it
hear it , see it, care it but not to reveal it
where do I go to touch it
someone said something
don't bring me into the earth's account
cuase i'm said to bear
don't leave the heaven for nothing's count
is it me? or it is you
who said? to someone to say something
for me it is lost, for you it is cost
the cost to see that it was true
that the earth wasn't deserved
for the one whose place is too far above the earth
just hear,just care,just believe
someone says something
there is no need for ear,no need for eye
who has said?, to live is to die
but not vanish, bring your mind into try
who is dead,who is alive
yes, it is me waiting to be awaked
straggle,wanderer, to die is to be alive
hear! someone says something
there is no gap between us
whose presence says something
tired , weared, everlasting stars drop from the eyes
recall what is done , for this matters
matter is here,there,everywhere
just continue the way
the way someone said something through the ray
we are immortal for the sake of love
and nothing else matters

سلی سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 01:23 ب.ظ

من هم نمی شناسمت !! و میدانم بسیار سخت است غم نبودنت برای همه ی کسانی که دوستت داشته اند !!

روحت شاد سحر عزیز !

اسوده بخواب !

پویان سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 01:24 ب.ظ

خدا نگهدار برای همیشه!!!؟؟؟

الهام سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 01:24 ب.ظ http://sofalin.blogsky.com

در بلاگ ستاره باران این خبر دردناک رو دیدم.تمام وبلاگ خود سحر روخوندم.از خبر فوت شوهر خواهر آنهم در تصادف و بیان احساسات سحری که اینک در بین ما نیست خیلی تعجب کردم و متاثر از اینکه چرا همیشه خوبان از بین ما زودتر میروند.
سحر مهربان بود -تمام نوشته های او این مطلب را فریاد می زند و انگار دست روزگار با مهربانان نامهربان است...
نوشته هایش بسیار زیبا و عمیق است .حیف که این بلاگ در آخر پاییز یخ زد...
تسلیت و آرزوی صبر و سلامتی برای پدر ایشان و تسلیت برای همسر -مادر و دو خواهرش ...
بقول سحر:
خدا هر کاری که میکنه حکمتی توشه!!!

زهرا سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام از گروه مارشال این خبر رو شنیدم و علی رغم اینکه نمی شناختمت خیلی متاثر شدم.این متن رو برای خانواده ات می نویسم اگر خواستند روی سنگ مزارت بنویسند:
گوش کن غمخوار من بعد از این میثاق ما اینجاست تا نشینم بر مزارت آنچه می خواهد دل تنگم بگویم.
روحت شاد یادت ماندگار

ابتسام سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 01:36 ب.ظ

خدایش بیامرزد

عسل سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 01:43 ب.ظ http://mehdi-afsar.blogfa.com

روحت شاد عزیزم

یاس سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 01:59 ب.ظ

خدا بیامرزتت.

عباس سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 02:05 ب.ظ http://7tir.org

وقتی خبر رو شنیدم واقعا متاسفم شدم . خدا رحمتش کند .

حافظ سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 02:36 ب.ظ

خدا رحمت کند..من خیلی ناراحت شدم.

حمید بیک محمدی سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 02:41 ب.ظ

رفتی و پدرت را در تنهایی و سکوت گذاشتی . نمی دانم در این زندگی چه حکمتی نهفته که پایانش حکایت های دنیای وارونه است ...
برای خانواده ات خصوصا دوست عزیزم جناب سیروس رومی آرزوی صبر دارم.

انجام وظیفه سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 02:43 ب.ظ

به خانواده محترم مرحومه وتمامی وبلاگ نویسان تسلیت میگم

باور سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 03:01 ب.ظ http://bavar98.blogfa.com/

سحر روز خاک سپاریت همه میگفتن رفته عروس بهشت بشه.. برات دعا میکنم...دخترخاله ات

MAT سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 03:17 ب.ظ http://mat-city.blogsky.com

زندگی جاریست

همه خوابند ، وقتی می میرند بیدار می شوند. ( حضرت علی (ع) )

مریم سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 03:37 ب.ظ

معصومه سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 04:02 ب.ظ http://lahzatekhodyabi

عزیز دلم گریه و غم و غصه تاب و توانم را کرفته . چطور می توان نبودنت را باور کنم ؟ خدای مهربان فرشته زیبای ما را با نیکان و بانوی دو عالم (فاطمه زهرا ) محشور کند .

مرا چه به تنهایی ........... زندگی باید کرد .

برای پدر و مادر و خواهران مهرانت صبر و شکیبای آرزو می کنم .
راستی که هر چه ما سحر را دوست داشته باشیم / خدای خوب و مهربان او را بیشتر دوست دارد و حکمتی در این راز نهفته است. ۰برای شادی ......سحر عزیز صلوات ؛

م.قاسمی سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 04:44 ب.ظ

روح پاکت قرین رحمت وشادی باشد ان شا الله...صبر و بقای عمر برای علی عزیز و خانواده بزرگوارت...

آذر سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 04:47 ب.ظ

تو که در پناه حق و در آغوش فرشته ها هستی
حتما خداوند میزبان مهربان تری از ما و مردمان بی مهر این دنیاست.
برای صبر همسر و پدر و مادر و خانواده ات دعا کن که آنها سخت بی تاب تو هستند. برای آنها صبر و آرامش بخواه از خداوند.
در آرامش مطلق باشی و خدا به همراهت باد

آرین پور از افغانستان سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 05:25 ب.ظ http://aryana-jan-man.blogfa.com

بعضی ها خیلی زود میروند
باورم نمیشود
شاید میخواست فرشته گان بر دستش حنا بمالند
برای خانواده عزیزیت صبر جمیل خواهانم
روحت شاد ای عزیز رفته

venouse سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 05:34 ب.ظ

"یا لطیف"

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکوئی نبرند

سحر عزیز
روحت شاد و قرین رحمت ازلی باد

اسماعیل عسلی سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 07:38 ب.ظ

جناب اقای سیروس رومی بزرگوار
رویین دلانه باید از این خوان غم گذشت
آوار ناگهانی کوهی اندوه بر دوش دلی شکسته ، یک آسمان شکیبایی می خواهد. لب به یاری میگشایم به تسلایی همیشگی
اسماعیل عسلی

باور( دخترخاله سحر) سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 08:25 ب.ظ http://bavar98.blogfa.com/

سلام
مراسم هفتم سحر در مسجد جامع نارمک تهران برگزار میشه .. واسه همه اونهایی که میشناسنش و دوسش دارن گفتم....البته همین که واسش دعا کنید فکر میکنم روح سحر شاد خواهد شد

melody سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 11:06 ب.ظ

mara che be tanhai va sokuttttttttttttt!
tanhai va sokuttttttt rasme in donyast va hala bayad in jomlaro avaz kar be mara che be hayahoo.....ruhet shad azizam.jat khube aziz matmaenim

ناخدا چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 12:15 ق.ظ

سحر کجایی؟

آشنا چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 02:04 ق.ظ

سحر رومی در اثر حادثه در جاده شیراز از بین ما رفت.حادثه تصادف فقط یک کشته داشت اونم سحر رومی بود.روحش شاد

شیرین چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 02:05 ق.ظ

مرگ فریاد زد: محبوب من اینک
لحظه اسایش....
لحظه ندا ....
لحظه چکیده همه لحضه ها.....!!؟؟؟
و حقیقتی بزرگتر از مرگ وجود ندارد........!!!
ار ته دل ارزوی ارامش برای خانواده و دوستان سحر دارم .....

علیرضا چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 02:43 ق.ظ http://www.alirezabahramizade.blogfa.com

از طرف خودم و همه مارشالیها به خانواده بزرگ رومی تسایت میگم

فروغ چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 02:52 ق.ظ

آسوده بخواب!

مائده چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 09:38 ق.ظ

سحرم ت بودی نفهمیدیمت.فکر و ذره ذره وجودمو پر کرده.کاش خواب باشه و یک کابوس که زود تمام بشه .
سحرم ، مادرو همسرتو آرام کن که بی تابی برای تو داره از پا درشون میاره.

همسایه چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 10:20 ق.ظ http://www.hamsayehh.blogfa.com

همسایه مهربون
خدا بیامرزدت...روح مهربونت قرین رحمت باد....

همسایه چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 10:29 ق.ظ http://www.hamsayehh.blogfa.com

همسایه از سایت شعرنو این خبر تلخ و فهمیدم و چه دیر خوندم احساستو مثل همیشه خواهر گلم...این غزل و تقدیم به قلب مهربونت...بپذیر...



آرزوهایم به تابوتی سوار
می رود همسوی گوری رهسپار


رفته بودم تا تو را پیدا کنم
گم شدم در کوچه های انتظار

من به مژگان تو آویزان شدم
واژه ای نمناک بر قلبم ببار


آنقدر بی تاب ماندم،عاقبت
محو گشتم در غروب روزگار


دست بر هر در زدم دروازه شد
از نگاهم هر دلی شد بی قرار

چشم هایت با تبسم زد نهیب
ای غریبه آمدی اینجا چه کار؟

من دعاها خوانده ام در هر غزل
تا به سویم آمدی همسایه وار


واژه تا از سوی قلبم می رسد
قطره اشکی می چکد بی اختیار


مصرعم آمد تو را پیدا کند
گم نمی ماند غزل از بیت یار


مرد تنها مانده با غم ها منم
بی نشانم،شبنمی از غم ببار


زورقی بشکسته در دریای غم
رحم کن ای ناخدا بر حال زار


یک غزل از قلب بیمارم بخوان
تا بگویم غصه های بی شمار


دل نبیند گریه ات را ماه من
روزگاری می رسد بر ما بهار


من به جایت ناله ها سر می دهم
تا بشویی باغ دل را از غبار


همسایه آذر۸۷

مریم چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 10:30 ق.ظ

چقدر دلتنگی برای آنها که دوستت داشتند گذاشتی.

فرورانه چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 10:50 ق.ظ http://faravarane.blogfa.com


نمیدانم چه بنویسم سکوت بهترین واژه است!!

سهیل چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 11:25 ق.ظ http://havaydiyar255.blogfa.com

دوستان عزیز
من ایشان را نمیشناختم از طریق مارشال با خبر شدم
نگذارید این وبلاگ خاموش بماند
چراغش را روشن نگه دارید
روح سحر رومی شاد
روحت شاد سحر خانم

خاکستری چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 12:59 ب.ظ

سلام
حرفات قشنگه
میشه اینجا عضو شد ؟
من که نتونستم
اگه میشه لطف کن یه ایمیل برام بزن تا من هم عضو بشم
ممنون
سبز مانی و برقرار و هماره قلمت در راه آزادی و آزادگی روان باشد

خاکستری چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 01:04 ب.ظ

نههههههههههههههههههههههههههه
من نفهمیده بودم
متاسفم
سحر عزیز
تازه با حرفات آشنا شدم
ولی می‌دانم تو هنوزم به اینجا سر می‌زنی و حرفهای ما را می شنوی
یاد تو هماره جاودان باشد
تلخ است خیلی تلخ است
این زندگی تلخ است
خدایش بیامرزد

امید صباغ نو چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.ghazalbaran.persianblog.ir

سلام
زیبا و ملموس بود
شاد باشین

ماه برکه چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 01:42 ب.ظ http://maheberke.blogfa.com

باز باران باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

کلیسا تهران چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 03:20 ب.ظ http://kelisatehran.blogfa.com

سلام دوست عزیز:
کریسمس رفتن ما نه بلکه آمدن مسیح است.
چقدر در مورد خداوندمان مسیح اطلاعات دارید نمی دانم.اما فکر می کنم کمی تامل لازم است برای رسیدن به خدا.
مسیح دین نیست که به ما می گویند مسیحی ما ایماندار هستیم نه مسیحی.
درهای قلبتان را باز کنید چونکه مسیح می گوید:من پشت در قلب شما هستم و بر در می کوبم هر که تشنه من باشد در را بر من خواهد گشود و من داخل خواهم شد.
من برادر شما بشارت می دهم که خدا یکتاست و یکی است اما برخی نمی خواهند خداوند را همه بشناسند و جلوی ما را می گیرند چونکه اینانند دوستان شیاطین.می گویند شما (یعنی ما ایمانداران به مسیح) خدا را قسمت کرده اید و خدای شما سه تاست و یا می گویند کتاب شما تحریف شده است.بله من به شما می گویم که خدای ما یکی است نه سه تا و دوتا و همچنین می گویم اینان که کتاب ما را تحریف شده می نامند نمی دانند که چنین حرفهایی غلط است.
پیشنهاد می کنم کتاب مقدس را از سایت ما دانلود و مطالعه کنید.
دوست من خدا را بخوان تا تو را از خواندنیها قرار دهد.دعا می کنم که شما هم هرچه زودتر تولد تازه ای پیدا کنید و راه نجات شما فراهم شود.
به نام عیسی مسیح.آمین[لبخند]

ونوس چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 03:53 ب.ظ http://www.venouse.blogfa.com

ای که یادت آرامش بخش تمام جانها و روح هاست
سایبانی از تعهد و ایمان را بر خانه مهربانی ما بگستران
و قلوب ما را آکنده از صمیمیت و وفاداری و گذشت فرمای

مونا چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 03:56 ب.ظ

سحررررررررررررر چرا رفتی ؟‌

من !!!!!!! چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 09:10 ب.ظ

منی که نمی شناختمت وقتی این رو خوندم تو شوکم هنوز هم تو شوکم چرااااااااااااااااااا خدایا چرااااااااااااااااااا

پس آدم واسه چی زندگی کنه :)))))))))))))

خدا رحمتش کنه :)

رضا چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 10:34 ب.ظ

ای خدااااااااااااااااا لعنت به این زندگی من الان خبرو خوندم شکه شدم از اشک دارم می تر کم ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

ماگنولیا چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 10:52 ب.ظ

در بلند ترین شب سال آسوده بخوابی خواهر خوبم
کاش تو بیداری باهات آشنا میشدمَ......................خدا رحمتت کنه دوست عزیز میدونم که از من هم بیدارتری و از ما هم بهتر میتونی بیای و اینا رو بخونی
اینجا گل نداره وگرنه برات میذاشتم ...............................................................................................................................

حمیده چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 11:44 ب.ظ

من همین الان با تو آشنا شدم. از طریق گروه مارشال. چه آشنایی دیر و عجیبی!!!!!!!!!! دارم از بغض خفه میشم. خدا بیامرزدت عزیزم. برای شادی روحش صلوات بفرستید!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد