29 /span>>/>
شب ،
از چهره ی زیبای خاموش شبنم ها می چکد .
و خدایی گردش ماهی ها را در شیار مه آلود شب نوازش می کند .
اندیشه ای بی گاه ،
زنجیر وار مرا در بر می گیرد ، می روید ، می رویاند .
آسمان را در هراس زمین ،
انتظار آغاز نور .
30
عشق
بهانه ای است برای بوئیدن
صبح
سحر عزیزم این روزا بدجور تو فکرتم.
دلم برات خیلی تنگ شده...
و عشق صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند..
از این همه فاصله بیزارم سحرم....
سلام سحری
خوبی خانومی؟؟؟؟؟؟؟ خبری ازت نیست
اونجا مثل اینکه سرت خیلی شلوغه
ولی من همیشه به یادتم
همیشه............. در قلب من هستی
...
I go this place
http://diagonal.persianblog.ir/
glad see you replace sahar
مرسی داداشم
سحر
دلم خیلی پره
خیلی گرفته ام
کاش یه معجزه ای میشد
شاید توی این دنیای مجازی
هیچ کس جز تو نتونه حرفامو بفهمه
دلم برات تنگ شده دختر
خیلی هم دلم برات تنگ شده
کاش بودی میدیدی چه کسایی دارن اذیتم میکنن و حرمت اسم شهرت رو زیر سوال میبرن
از شیراز دیگه خوشم نمیاد
ازارم میدن
سلام سحر عزیز بلاخره منم وبلاگ باز کردم بیا بهم سر بزن زیبا........این شعر ت هم مثل خودت زیبا و قشنگه.
کلی دوست دارم
کلی هم جات خالی هست
کلی هم شعرتو دوست داشتم
و چه خوب است عشق تنها باشد عزیزم.
سحر حانوم حوشا یه سعادتتان که در همه جا عزیزی
همیشه نمره ۲۰ هستی
دلم برات تنگ شده
گردالو امروز تمومش کردم.برا همه چیز ممنون.بووووووووووس
خواهش میکنم یک شماره تماس از خودتان و آقای سیروس رومی برای من بفرستید ، من بعد از یکسال متوجه شدم.
متاسفم.
هیچ حرف دیگری ندارم.
سلام سحر جون!ببین امروز چرا انقدر طولانی شده..اعصاب مصاب ندارم انگار..راستی چه خبر از اونورا.؟اونجا چیه مگه که اصلا انگار ما وجود نداریم؟این بی معرفتی.
و عشق صدای فاصله هاست ....
کلی دلم واست تنگ شده مهربون
سلام.وقتی آرشیو بلاگمو نگاه می کردم.متوجه شدم سالها پیش ما با هم تبادل لینک کرده بودیم.حالا نمیدونم شما نویسنده جدید این بلاگی یا از ابتدا می نوشتی.خوشحال میشم بازم بهم سر بزنی و اگه دوست داشتی بازم تبادل لینک کنیم...قبلا عنوان بلاگم بود: من نیازم تو رو هر روز دیدنه...
سلام سحر جان
سال نو داره از راه میاد
هر جای اون دنیا که هستی خوب و شاد باشی مثل همیشه
سحر امروز یکی دیگه از دوستام رو از دست دادم
اونم خیلی ساده رفت
درست مثل تو
مثل بقیه...
و من الان فکر میکنم بهانه من برای بوییدن صبح چیه؟...
یک پوف عمیق..انقدر سرم درد میکنه که انگار دارن با سنگ فرز سلولهای مغزمو به قسمتهای نامساوی تقسیم بندی میکنن..میدونی سحری..بهت حسودیم میشه که رفتی و اصلا انگار نه انگار مایی هم وجود داریم..اصلا انگار واست مهم نیست تو این دنیا چی میگذره و ما آدمها داریم تو سرو کله ی خودمون میزنیم..نمیدونی چقدر این روزها که دارم کارای عروسی و آرایشگا پیدا کردن و اینا رو میکنم جای خالیتو بدجور..تاکید میکنم بد جور..حس میکنم..اینکه تو زیباترین عروسی بودی که تا حالا دیدم..و اینکه چقدر این پروسه سخت شده یا شاید من دارم الکی سخت میگیرم..زندگی خیلی کوتاه ..اینو تو بهم یاد دادی و حالا باید ازش لذت برد..اما چطوری؟
صدای ژای بهار داره میاد اینجا رو یه خونه تکونی کن....
صدای پای بهار داره میاد اینجا رو یه خونه تکونی کن....
گوش کن جاده صدا میزند از دور قدمهای تورا
نمی خوایی بیایی یه سر به دوستات بزنی دختر
کاش می شد همه ی سکوت ام را برایت بنویسم ... تا ببینی این مثنوی ِ نانوشته ... چه قدر حرف ... برای ِ گفتن دارد