someone says something

someone says something

someone says something

someone says something

طعم یک بوسه...

 

 

هنوز از زخم های تنش خون می آید ، در وسط سینه اش کارد کوچکی نیمه فرو رفته است ...

زن نگاه می کند .

می خندم.

آرامش عجیبی اطرافم احساس میکنم

تنهایش می گذارم

قبرستان سرد است ...باد موهایم را پخش می کند واز میان آنها رفتن زن را تماشا می کنم .

 

اتاق مثل همیشه است

غرور مردانه تو وجودم را از همه چیز خالی می کند

در دستان تو برهنه می شوم

و

طعم یک بوسه...

که زمان هیچ گاه نمی تواند آن را از من جدا کند ..

 

همه جا تاریک می شود ....

زن پشت دیوار است .

با دستانش به سمت من اشاره می کند .

سوزش عجیبی را در وجودم احساس می کنم

انگشتانم غرق درخون است

به زن لبخندی می زنم .

 

صدای مرگ را خوب می شناسم ... فریاد زن برایم آشناست ....

او را در جشن زندگیش با تاریکی تنها می گذارم

دور می شوم ....

 

نظرات 101 + ارسال نظر
Tini Talker شنبه 16 تیر 1386 ساعت 10:47 ب.ظ http://www.deadly-space.persianblog.com/

... منظور منم دقیقا همین بود...
هیچ کدوم مقصر نبودن جز ما..! ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد