قربانی
با دقت به اطرافم نگاه می کنم . تن گندیده زمین بیشتر از همیشه خودش را به رخم می کشاند .
وسوسه، فضا را مانند یک توهم سرد در بر می گیرد.
احساس پرواز تمام وجودم را آزار می دهد .
زن با چهره ای آشفته مرا در گوشه ای به تمسخر می گیرد و غرق در نابودی می شود
سعی می کنم به بودنش با دقت نگاه کنم، لبخند شومش را خوب می شناسم ….
دستم را نگاه می کنم …. خون مانند یک زمان مرده دستم را گرم کرده است…. از دیدنش به احساس می رسم
باد آرام می وزد …..
مرد با همه سکوتش از کنارم می گذرد .
شیطان نام او را زمزمه می کند و من نیز با او همراه می شوم ….
این بار چه کسی قربانی خواهد بود ؟
**********
شب
بوی قهوه فضا را پر کرده است
مرگ لحظه ها لبخند را به لبانم هدیه می دهد
تخت مانند همیشه نرم و بی صدا مرا در آغوش می کشد .
سایه های سیاه مرا طواف می کنند .
تاریکی با چشمانم یکی می شود ودر اوج شهوت به لذت می رسد.
ناگاه در اوج سیاهی چهره خسته زن را در تلاطم ناباوری لمس می کنم .
نگاهش حاکی از سالها نابودیست .
تن برهنه اش را به یاد دارم در آن شب سرد قبرستان .
فاصله من تا بوی خون او به اندازه یک احساس است .
دستانم را بر روی عریانی اش می کشم .
خنجر کهنه ای است که در وسط سینه اش مانند همیشه برق می زند ...
صورتم را به نگاهش نزدیک می کنم ....
خونهای خشک شده لبش را می بوسم .
و خنجر را با تمام قدرت در وجودش فشار می دهم ....
خون تازه تمام وجودم را می شوید ........
خودم را در سیاهی گم می کنم ....
تخت آرام خوابیده....
فنجان قهوه ساعت هاست در انتظار است .
صدای خند زن را خوب می شناسم .....
*سلام به خاطر غیبت طولانیم این بار ۲ تا پست را با هم گذاشتم . معذرت می خوام اگه طولانی و خسته کننده است ...
مثل همیشه جواب نظراتتون را می تونید بخونید ...
سلام.
اگه دوست داری بدونی هر وسیله ای که اطرافت هست چگونه کار می کنه حتما به ما سر بزن
باید جالب باشه ..
حتما می یام ....
بازم یه آینه تو کار هست؟
چرا فکر کردی آینه ...
سلام. خوبی؟ خیلی زیبا بود. ممنونم از حضورت. خوشحال شدم .شاد باشی
سلام
خوبم
ممنون
خواهش
من هم
تو هم
سلام
سحر عزیزم
خانم گل
مثل همیشه زیبا مینویسی ...
امیدوارم شاد و سر زنده باشی
در پناه خداوندمهربان
سلام می گل جان
ممنون
تو هم شاد باشی
سحر جون
یه سوال داشتم مدتی است از دکتر جعفری خبر ندارم
شما از حال ایشون خبر دارین یا خبر دارین وبلاگ جدید دارن یا نه
ممنون میشم اگه یه خبر به من بدهید
سلام
نه عزیزم خبر ندارم ..
فردا می رم دانشگاه می پرسم ...
خبر می دم ...
الان که دارم این کامنتو تایپ میکنم همزمان باهاش از درد به خودم میپیچم و هیچ کس اینجا نیست قرص ها اثر نمیکنن کاش یکی بود منو میبرد درمونگاه....یخ کردم
حس های اشنا توی نوشتت موج میزنه احساسات مشترک رویا های مشترک که شاید نوشته های تو تنها یادگاری ازشون باشن...درد داره زیاد تر میشه........دلم میخواد داد بزنم کاش مامان اینجا بود درد و تنهایی همزمان خیلی بدن...
سایه ها...صدای زن....قربانی...اون پوزخندش که حتی موقع نابودی از روی لبش محو نمیشه....
میدونی اینا خاطراتی هستن که ترجیح میدم دیگه هیچی ازشون ندونم بعد از اینکه همه چیزو در موردشون فهمیدم...سحر من خیلی تحقیق کردم اینا هیچی نیستن شاید ترجمه های مقاله هارو واست بفرستم
حالم بده خیلی درد داره منو میکشه
سلام نازنینم .
امیدوارم الان که دارم جواب می دم بهتر شده باشی ...
آره اینها هیچی نیستن مثل من .........
موفق باشی عزیزم ....
منتظرتم ....
سلام سحر خانوم
هر جند من خیلی خنگم از نوشته هات چیز زیادی متوجه نمی شم.ولی همیشه به وب لاگت سر میزنم امیدوارم این چند وقت که غیبت داشتی حسابی بهت خوش گذشته باشه.
سلام
ممنون
تو به من لطف داری پدرام جان ...
برات بهترین ها را آرزو می کنم .....
سکوت من خودش گویایه همه چیزه !!!
سرم داره منفجر میشه!!
منم حال درستی ندارم !!
همین ..!!
شاید زمان سکوت باشه ...
من هم
آره ...
همین ..........
سلام...
این حرفا چیه تو میتونی هروقت خواستی بیای......
لذتم از خوندنت وصف ناپذیره..نظراتم جدیست...
دلم میخواد بخوابم..چند روز...چند ماه...یا...میشه دنیا وایسته؟؟؟
سلام ...
ممنون
باز هم ممنون
من هم می خوام بخوابم ............ سال ها .........
:-؟؟
چی می تونم بگم ..........
سلام
سروقت اومدى ... بدادم تو رسیدى ... از فنا و نیستى تو نجاتم دادى ...
میدونستم درکم میکنى ، توى این احساسات سرد و ناباورانه بسراغم میاى ، میدونستم بوى خون تازه واست لذت بخشه ، اومدى بسراغم لحظه اى که غوطه ور از زخمهاى دیرینه بودم ، کسى جز آشناى امروز منه فراموش شده اى دیروز رو به هلاکت نرساند . سرد است بسیار سرد در تاریکى شب جز تو کسى دیگه اشکمامو نمیبینه ........ بذا با هم غوطه ور شیم توى این خونهاى تازه .........
************
یادته اولین روزى که اومدم تو وبت بهت گفتم احساست ، نوشتنت ، درکت همون چیزیه که در من وجود داره ...
ممنون عزیزم از حضورت .
خیلى زیبا نوشتى ، موفق باشى
آره یادمه ...
خیلی خستم ....
ممنون عزیزم
سلام
ظهر به خیر
خوب شد گفتی یادم بمونه دارم می رم خونه قهوه بخرم
آره ... حتما بخر .. اون هم ترکش را .....
حرفای سرد با احساس گرم !
من تقریبا بر عکس ام ...
گاهی لازمه ادم بر عکس باشه
مثل همیشه زیبا کار کردی خیلی دوست دارم بدونم که حسی که من دارم چه قدر به حسی که تو داری نزدیک؟!؟!
کاش میشد عشق را تفسیر کرد...
خواب چشمان تو را تعبیر کرد...
کاش میشد در خراب آباد دل...
خانه احساس را تعمییر کرد...
مثل همیشه منتظرم.
ممنون
نزدیکی ؟ نمی دونم ؟ شاید ....
انتظار .. من هم
سلام
ما همه قربانی هستیم خودمون خبر نداریم
همیشه شاد باش
آره ...
حق داری
اما خبر داریم به روی خودمون نمی یاریم .............
خیلی زیبا بود موفق باشی
ممنون
تو هم عزیزم
و شاید در این شب های تیره و تلخ فقط خون آرامش لحظه هاست!!..........
شاید .............
این شب سیاه چقدر طولانیه. . . چرا باید کسی قربانی بشه؟ یعنی تنها راه همینه؟
خیلی طولانی .. اندازه تمام وجود من
نمی دوانم چرا ..
شاید این یک قانون باشه
قشنگ بود...در عین حال سرد!
ممنون
ممنون
پس چرا من دارم می سوزم ...........
پست دومی رو بهتر دیدم از اولی.
راستی مشکل هاپوت حل شد یا نه؟
ببخشید من دیر سر زدم. یه مدت نبودم. البته دیدم که گویا خودتم نبودی. موفق باشی عزیزم.
سلام
ممنون
داره حل می شه ..
آره من هم نبودم ...
دوستت دارم .
بووووس بووووس
سلام سحر عزیز
چه خبر.....
نبودی
خون مانند یک زمان مرده دستم را گرم کرده..از دیدنش به احساس می رسم........................................
باز هم عالی ... اما جمله بالا یه چیز دیگه بود
فعلا
سلام مهدی جان
هیچی خبری نیست جز یک جریان کسل آور به نام زندگی
آره نبودم ..........
ممنون
انقدرا خوب نشدم که شیرینی و اینا در کار باشه.به هر حال ممنون.
خیلی زیبا بود...تو باید میرفتی ادبیات میخونتی!
سلام
ایشا الله اون چیزی که بخوای قبول شی
از ادبیات متنفرم ...........
سلام
دوست من
خوبید
وبلاگ جالبی دارین
با نوشته های خوب
.
.
خیلی زیبا نوشتید
دوست من اومدم برای یه کاری شما رو دعوت کنم
ما تو وبلاگمون قسمت طراحی لوگو و بنر رایگان راه اندازی کردیم
خوشحال میشیم
شما هم بیایید
و هر سفارشی که دارید در قسمت نظرات بنویسین
ممنون میشیم یه سر بزنین
قربانتووووووووووووووووووووون
سه تا سیب مهربووووووووووووووووووووووووووووووون
منتظریماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
با اومدنتووون ما رو خیلی خوشحال میکنید
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]طراحی لوگو و بنر رایگان[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام
ممنون ۳ تا سیب ....
حتما می یام نه برای سفارش برای اینکه سری بزنم ....
سلام
یادمه سال قبل خیلی شاد و انرژیک مینوشتی !
و امسال ؟؟؟؟؟؟؟؟
همه چیز خیلی یک باره تغییر می کنه ... نه ؟
سلام .
خیلی ترسناک بود ولی نترسیدم .
شب: واژه زیبایی است ولی من از شب و تاریکی وسکوت متنفرم .
قربانی : همیشه در زندگی یک نفر قربانی می شود می سوزد . و کاش قربانی شدن توسط شیطان نباشد .
سلام
چه خوب !!!!
شب آرامش مطلق اما تنها
آره قربانی .... همیشه شیطان می تونه .....
سلام
اومدم که بگم کارت عالی یه
سلام
لطف داری دوست من
سلام
من حرف می زنم
این شعرهای دور نوشتن نداشتند؟
ممنون میشم اگه...
سلام
چه خوب
نفهمیدم یعنی چی ؟؟؟؟؟
اگه ؟؟؟؟؟
سلام به دوست مهربونم
چی بگم مثل همیشه،جالب و نوشته هات رو دوست دارم
یه ذره برام توضیح می دهی که آیا سبک خاصیه؟؟؟یا نه
سلامت و شاد باشی
سلام
ممنون
نه من سبک خاصی ندارم فقط می نویسم ....
شاد باشی
دوست گلم داشتی خوب میشدیا چرا دوباره خل شدی؟ من که تلفنمون یه طرفه س توام که بی معرفت یه زنگ بهم نمیزنی. بوس مراقب خودت باش عزیزم.
سلام
اصلا این روزها هیچ چیز اونجوری که باید نیست ..
می خوام سکوت کنم ...
طولانییییییییی
بهت زنگ می زنم . این روزها خیلی گرفتارم عزیزم ........
می بوسمت
سلام من اومدم
هر وقت اپ کردی خبرم کن خوشحال میشم بیام خونتون
منتظرم
بای
خوش اومدی
حتما دوست خوبم ...
هر دو خوب بود.اما نثر بود و شعریتی نداشت.یک نوع فضای بوف کوری-کافکایی در هر دو متنت بود به همراه یک نوع ترسیم رنج های زنی خاموش !
نوشته هات سبک به خصوصی داره ! فقط بعضی وقت ها اطناب درش زیاد هست ! بعضی سطرها را میشه حذف کرد
سلام
ممنون از نظری که دادید ..
خودم هم می دونم شعر نیست ..
اینها فقط دست نوشته های من هست ....
باز هم ممنون
مطمئنا کمکی می شه برای بهتر نوشتن
قربانی، ابروانم را در هم کشید...
....
شب را بیشـتر پسندیدم...شاید به خاطر قابل لمس بودنش.....
....
خون....مرگ .... تاریکی....
سحر کی اینا از نوشته هات میرن بیرون؟؟؟؟؟ -- بغض + یه آه بلند--
نمی دونم شاید به زودی ...
من به روز کردم گفتم بگم بعدا حرف توش نباشه منتظرم @
ممنون
الان می یام
ز احساسات توام با خشونتت خوشم میاد
آره ... احساسات ........
سلام
ممنون که پیشم اومدی
هر چند همون اولش که آپ کردی اومدم خوندم ولی این دفعه اومدم کامنتاتو از اول تا آخر خوندم.اینجا هم بخش جالبیه.
سلام
خواهش می کنم
تو همیشه به من لطف داری
سلام
مرسی که سر زدی و ممنون که احوالات دخترمو پرسیدی
راستی اسم دخترم ؛سونیا؛ست
موفق باشی
سلام
آها سونیا خانم ..
ببین در کیفت را یک گوشش را باز بذار خفه نشه ....
توی دانشگاه هم به همه نشون نده .... چشم می خوره ها ..
حالا این چند ماهشه ؟؟؟؟
سلام سحر جان
<قربانی> خیلی قشنگ بود
خیلی...
مرسی برای نوشته هات
آرامش تو آرزوی همیشگی من...
سلام فرزاد جان
ممنون
لطف داری
دوست ندارم انقدر آشفته ببینمت ...
تو هنوز اول راهی ....
همه ی ماها غیر از لحظات هیجان انگیز و گذرای عمرمون این احساس قربانی بودنو یدک میکشیم ولی میشه کوچیکتر و کم حجمترش کرد ٬ تاریکی بد نیست ؛ <تو> هم تاریک بود ولی نه لزوما غمگین!ولی این دو تا خیلی سنگین بودن...
نمی دونم چی بگم ..
باید گوش کنم ...
اما ممنون از نظرت ..
نظرهایی که من را توی فکر می بره دوست دارم .......
میخوای تا آخرین درجه درد رو حس کنی؟ خودآزاری! تکرار! تکرار تکرار.... و در نهایت شاید رهایی! نمیدونم شاید با غوطه ور شدن کامل در درد بتونیم دوباره متولد بشیم. درد تطهیر میکنه. مثل آتیش! شاید اینم یه راه باشه. شاید... نمیدونم
شاید ...
آره نابودی اخر این دنیاست اما یک تولد جدیده .....
شاید می خوام دوباره متولد بشم ... کسی چه می دونه ...!!!!
ما همه قربانی هستیم
تلخ می نویسی اما زیبا
آره ... ما همه ........
ممنون
اومدم
همین...
ممنون
همین
سلام
فکر کردم اینجا نی نی هست :-(
پس نی نیت کجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ــــــــــــــــــــــــــــ
شوخی کردم
وبلاگ زیبایی داری موفق باشی
سلام
گفتم که نینی نیست ... حالا چی هست خدا می دونه ....
ممنون دوست من
راستی حال میم جون چطوره ؟؟؟؟
سلام،
اگر دیر آمدم در دیه بودم
اسیر صله رحم و این حرفها بودم
ببخشین.
شعرهایت مثل همیشه زیبا و دوست داشتنی هستند. موفق باشی. و ممنون از توضیحی که برای شعرم ارسال کرده بودین. خدایا شهریار و بهار و اوستا و سپهری و ...شعرا کجا هستند ببینند ما را؟ که نسلی جدید از شعرا در حال تولدند!! با ادعاهای عجیب و غریب و یکه تازیهای دنیای مجازی!!
سلام
نه دیر نیست
هیچ وقت دیر نیست
آره می بینی داره دنیا چه جوری عوض می شه ؟؟؟؟؟
کی هست که اهمیت بده ...
متن اول را دوست تر داشتم، هرچند که متندوم هم سرشار است از تصویرهای زیبا.
ممنون شبلی جان
خداوندا بادا که بیشتر در پی تسلی دادن با شم تا تسلی یافتن
در پی فهمیدن با شم تا فهمیده شوم
در پی دوست داشتن با شم تا دوست داشته شدن
چه با دادن است که می گیریم
با فراموش کردن خویش است که خویش را باز می یابیم
با بخشودن است که بخشایش به کف می آوریم
و با مردن است که به زندگی بر انگیخته می شویم
ممنون که به من سر زدی
فقط می تونم بگم
آمییییییییییییییییییییییییییین
زن با چهره ای آشفته مرا در گوشه ای به تمسخر می گیرد و غرق در نابودی می شود
این به نظرم تصویر در آینه اومد...
ناگاه در اوج سیاهی چهره خسته زن را در تلاطم ناباوری لمس می کنم .
نگاهش حاکی از سالها نابودیست
اینم همینطور...
آها ...
خوب نمی دونم چی بگم ..
خوب تو یک چیزهایی می دونی ....
آره ... شاید
سلام
به نظر من تیره بود و تلخ مثل قهوه...
کاش هستی رو همونطور که خدا آفریده زیبا - بی انتها - پر از عشق می دیدیم.
دفعه پیش هم گفتم یه بار هم که شده عشق رو از طریق پیشوایانمون امتحان کن ولی امان از بی حالی .
چه چیزی واجبتر از ابدیت آدم؟ اصلا زندگی با وجود بی انتهایی مثل خدا کسل کننده نیست. بله اینجا همه قربانین یا قربانی خودپسندی - جهالت و شهوت یا فدایی محبت.
یا علی
آره حرفات را قبول دارم ..
ولی سکوت می کنم .....
سلام سحر عزیزم
من با مطلب شب بیشتر ارتباط برقرار کردم هم زیبا بود و هم تلخ . خیلی فضا را خوب توصیف می کنی حس می کنم دارم سکانس برتر یه فیلم را می بینم آخ اگه به تصویر در بیاد چی میشه .
به امیددیدار
سلام مهتاب جان
ممنون
آره دوست دارم به تصویر بیاد تا همه ببینن من چی می بینم .....
بر دل نشست
از دل بود ....... :)
ممنون
موفق باشی
کلمه به زودیت منو بیشتر از هر چیزی خوشحال کرد--- بوس--
دوست دارم همیشه شاد ببینمت ....
به زودی با هم می حرفیم ....
بووووووس