someone says something

someone says something

someone says something

someone says something

قربانی ـ شب

 

 

 

قربانی

 

 

 

با دقت به اطرافم نگاه می کنم . تن گندیده زمین بیشتر از همیشه خودش را به رخم می کشاند .

وسوسه، فضا را مانند یک توهم سرد در بر می گیرد.

احساس پرواز تمام وجودم را آزار می دهد .

زن با چهره ای آشفته مرا در گوشه ای به تمسخر می گیرد و غرق در نابودی می شود

سعی می کنم به بودنش با دقت نگاه کنم، لبخند شومش را خوب می شناسم ….

دستم را نگاه می کنم ….  خون مانند یک زمان مرده دستم را گرم کرده است….  از دیدنش به احساس می رسم  

باد آرام می وزد …..

مرد با همه سکوتش از کنارم می گذرد .

شیطان نام او را زمزمه می کند و من نیز با او همراه می شوم ….

این بار چه کسی قربانی خواهد بود ؟

 

 

 

**********

 

شب

 

بوی قهوه فضا را پر کرده است

مرگ لحظه ها لبخند را به لبانم هدیه می دهد

تخت مانند همیشه نرم و بی صدا مرا در آغوش می کشد .

سایه های سیاه مرا طواف می کنند .

تاریکی با چشمانم یکی می شود ودر اوج شهوت  به لذت می رسد.

ناگاه  در اوج سیاهی چهره خسته زن را در تلاطم ناباوری لمس می کنم .

نگاهش حاکی از سالها نابودیست .

تن برهنه اش را به یاد دارم در آن شب سرد قبرستان .

فاصله من تا بوی خون او به اندازه یک احساس است .

دستانم را بر روی عریانی اش می کشم .

خنجر کهنه ای است که در وسط سینه اش مانند همیشه برق می زند ...

صورتم را به نگاهش نزدیک می کنم ....

خونهای خشک شده لبش را می بوسم .

و خنجر را با تمام قدرت در وجودش فشار می دهم ....

خون تازه تمام وجودم را می شوید ........

خودم را در سیاهی گم می کنم ....

تخت آرام خوابیده....

فنجان قهوه ساعت هاست در انتظار است .

صدای خند زن را خوب می شناسم .....

 

 

*سلام به خاطر غیبت طولانیم این بار ۲ تا پست را با هم گذاشتم . معذرت می خوام اگه طولانی و خسته کننده است ...

مثل همیشه جواب نظراتتون را می تونید بخونید ...

نظرات 98 + ارسال نظر
alireza سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 11:09 ق.ظ http://howstuffworks.blogsky.com

سلام.
اگه دوست داری بدونی هر وسیله ای که اطرافت هست چگونه کار می کنه حتما به ما سر بزن

باید جالب باشه ..
حتما می یام ....

امین سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 11:15 ق.ظ http://amin-k.persianblog.ir

بازم یه آینه تو کار هست؟

چرا فکر کردی آینه ...

مهدی-دفتر عشق سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 11:20 ق.ظ http://daftareshghe.blogsky.com

سلام. خوبی؟ خیلی زیبا بود. ممنونم از حضورت. خوشحال شدم .شاد باشی

سلام
خوبم
ممنون
خواهش
من هم
تو هم

می گل سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 11:21 ق.ظ http://neverforget.blogsky.com

سلام
سحر عزیزم
خانم گل
مثل همیشه زیبا مینویسی ...
امیدوارم شاد و سر زنده باشی

در پناه خداوندمهربان

سلام می گل جان
ممنون
تو هم شاد باشی

می گل سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 11:23 ق.ظ

سحر جون
یه سوال داشتم مدتی است از دکتر جعفری خبر ندارم

شما از حال ایشون خبر دارین یا خبر دارین وبلاگ جدید دارن یا نه

ممنون میشم اگه یه خبر به من بدهید

سلام
نه عزیزم خبر ندارم ..
فردا می رم دانشگاه می پرسم ...

خبر می دم ...

نارنج سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 12:00 ب.ظ http://naranj.blogsky.com

الان که دارم این کامنتو تایپ میکنم همزمان باهاش از درد به خودم میپیچم و هیچ کس اینجا نیست قرص ها اثر نمیکنن کاش یکی بود منو میبرد درمونگاه....یخ کردم
حس های اشنا توی نوشتت موج میزنه احساسات مشترک رویا های مشترک که شاید نوشته های تو تنها یادگاری ازشون باشن...درد داره زیاد تر میشه........دلم میخواد داد بزنم کاش مامان اینجا بود درد و تنهایی همزمان خیلی بدن...
سایه ها...صدای زن....قربانی...اون پوزخندش که حتی موقع نابودی از روی لبش محو نمیشه....
میدونی اینا خاطراتی هستن که ترجیح میدم دیگه هیچی ازشون ندونم بعد از اینکه همه چیزو در موردشون فهمیدم...سحر من خیلی تحقیق کردم اینا هیچی نیستن شاید ترجمه های مقاله هارو واست بفرستم
حالم بده خیلی درد داره منو میکشه

سلام نازنینم .
امیدوارم الان که دارم جواب می دم بهتر شده باشی ...

آره اینها هیچی نیستن مثل من .........

موفق باشی عزیزم ....


منتظرتم ....

پدرام سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 12:35 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

سلام سحر خانوم
هر جند من خیلی خنگم از نوشته هات چیز زیادی متوجه نمی شم.ولی همیشه به وب لاگت سر میزنم امیدوارم این چند وقت که غیبت داشتی حسابی بهت خوش گذشته باشه.

سلام
ممنون
تو به من لطف داری پدرام جان ...
برات بهترین ها را آرزو می کنم .....

سحر سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 12:37 ب.ظ http://darkscare.blogsky.com

سکوت من خودش گویایه همه چیزه !!!

سرم داره منفجر میشه!!

منم حال درستی ندارم !!

همین ..!!

شاید زمان سکوت باشه ...
من هم
آره ...

همین ..........

شبنم سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 12:42 ب.ظ

سلام...
این حرفا چیه تو میتونی هروقت خواستی بیای......
لذتم از خوندنت وصف ناپذیره..نظراتم جدیست...
دلم میخواد بخوابم..چند روز...چند ماه...یا...میشه دنیا وایسته؟؟؟

سلام ...
ممنون
باز هم ممنون
من هم می خوام بخوابم ............ سال ها .........

کویر سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 12:48 ب.ظ

:-؟؟

چی می تونم بگم ..........

بنگری سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.bangeree.blogsky.com

سلام
سروقت اومدى ... بدادم تو رسیدى ... از فنا و نیستى تو نجاتم دادى ...
میدونستم درکم میکنى ، توى این احساسات سرد و ناباورانه بسراغم میاى ، میدونستم بوى خون تازه واست لذت بخشه ، اومدى بسراغم لحظه اى که غوطه ور از زخمهاى دیرینه بودم ، کسى جز آشناى امروز منه فراموش شده اى دیروز رو به هلاکت نرساند . سرد است بسیار سرد در تاریکى شب جز تو کسى دیگه اشکمامو نمیبینه ........ بذا با هم غوطه ور شیم توى این خونهاى تازه .........
************
یادته اولین روزى که اومدم تو وبت بهت گفتم احساست ، نوشتنت ، درکت همون چیزیه که در من وجود داره ...
ممنون عزیزم از حضورت .
خیلى زیبا نوشتى ، موفق باشى

آره یادمه ...

خیلی خستم ....

ممنون عزیزم

آرش سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 01:26 ب.ظ http://sandrock.persianblog.ir

سلام
ظهر به خیر
خوب شد گفتی یادم بمونه دارم می رم خونه قهوه بخرم

آره ... حتما بخر .. اون هم ترکش را .....

Leo سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 01:43 ب.ظ http://leopang.wordpress.com

حرفای سرد با احساس گرم !
من تقریبا بر عکس ام ...

گاهی لازمه ادم بر عکس باشه

آوای تنهایی سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 01:46 ب.ظ http://whitecats.blogfa.com

مثل همیشه زیبا کار کردی خیلی دوست دارم بدونم که حسی که من دارم چه قدر به حسی که تو داری نزدیک؟!؟!


کاش میشد عشق را تفسیر کرد...
خواب چشمان تو را تعبیر کرد...
کاش میشد در خراب آباد دل...
خانه احساس را تعمییر کرد...

مثل همیشه منتظرم.

ممنون
نزدیکی ؟ نمی دونم ؟ شاید ....



انتظار .. من هم

سعیده سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 02:30 ب.ظ http://kaktoos55.blogsky.com/

سلام
ما همه قربانی هستیم خودمون خبر نداریم

همیشه شاد باش

آره ...
حق داری
اما خبر داریم به روی خودمون نمی یاریم .............

نیلوفر سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 02:42 ب.ظ http://www.nili6.blogfa.com

خیلی زیبا بود موفق باشی

ممنون
تو هم عزیزم

یوسف سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 02:52 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

و شاید در این شب های تیره و تلخ فقط خون آرامش لحظه هاست!!..........

شاید .............

دختر بهار سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 03:24 ب.ظ

این شب سیاه چقدر طولانیه. . . چرا باید کسی قربانی بشه؟ یعنی تنها راه همینه؟

خیلی طولانی .. اندازه تمام وجود من
نمی دوانم چرا ..
شاید این یک قانون باشه

مژده سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 04:17 ب.ظ http://mozhdeh.blogsky.com/

قشنگ بود...در عین حال سرد!
ممنون

ممنون
پس چرا من دارم می سوزم ...........

مهشید سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 05:04 ب.ظ http://caticef.blogfa.com

پست دومی رو بهتر دیدم از اولی.
راستی مشکل هاپوت حل شد یا نه؟
ببخشید من دیر سر زدم. یه مدت نبودم. البته دیدم که گویا خودتم نبودی. موفق باشی عزیزم.

سلام
ممنون
داره حل می شه ..
آره من هم نبودم ...
دوستت دارم .
بووووس بووووس

مهدی سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 05:11 ب.ظ http://www.diarymahdi.blogsky.com

سلام سحر عزیز
چه خبر.....
نبودی
خون مانند یک زمان مرده دستم را گرم کرده..از دیدنش به احساس می رسم........................................
باز هم عالی ... اما جمله بالا یه چیز دیگه بود
فعلا

سلام مهدی جان
هیچی خبری نیست جز یک جریان کسل آور به نام زندگی
آره نبودم ..........

ممنون

Reyna سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 05:27 ب.ظ http://east0f3den.blogsky.com

انقدرا خوب نشدم که شیرینی و اینا در کار باشه.به هر حال ممنون.
خیلی زیبا بود...تو باید میرفتی ادبیات میخونتی!

سلام
ایشا الله اون چیزی که بخوای قبول شی
از ادبیات متنفرم ...........

سه تا سیب سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 05:53 ب.ظ http://www.3ta30b.mihanblog.com

سلام
دوست من
خوبید
وبلاگ جالبی دارین
با نوشته های خوب
.
.
خیلی زیبا نوشتید
دوست من اومدم برای یه کاری شما رو دعوت کنم
ما تو وبلاگمون قسمت طراحی لوگو و بنر رایگان راه اندازی کردیم
خوشحال میشیم
شما هم بیایید
و هر سفارشی که دارید در قسمت نظرات بنویسین
ممنون میشیم یه سر بزنین
قربانتووووووووووووووووووووون
سه تا سیب مهربووووووووووووووووووووووووووووووون
منتظریماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
با اومدنتووون ما رو خیلی خوشحال میکنید


[گل][گل][گل][گل][گل][گل]طراحی لوگو و بنر رایگان[گل][گل][گل][گل][گل][گل]

سلام
ممنون ۳ تا سیب ....

حتما می یام نه برای سفارش برای اینکه سری بزنم ....

رضا مشتاق سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 06:21 ب.ظ http://alldaytimes.blogsky.com

سلام
یادمه سال قبل خیلی شاد و انرژیک مینوشتی !

و امسال ؟؟؟؟؟؟؟؟

همه چیز خیلی یک باره تغییر می کنه ... نه ؟

onso سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 06:36 ب.ظ http://onso.blogfa.com/

سلام .
خیلی ترسناک بود ولی نترسیدم .
شب: واژه زیبایی است ولی من از شب و تاریکی وسکوت متنفرم .
قربانی : همیشه در زندگی یک نفر قربانی می شود می سوزد . و کاش قربانی شدن توسط شیطان نباشد .

سلام
چه خوب !!!!
شب آرامش مطلق اما تنها
آره قربانی .... همیشه شیطان می تونه .....

بوسه سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 07:12 ب.ظ http://www.bose.blogsky.com

سلام
اومدم که بگم کارت عالی یه

سلام
لطف داری دوست من

حسین جلال پور سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 07:25 ب.ظ http://manharfmizanam.persianblog.ir/

سلام
من حرف می زنم
این شعرهای دور نوشتن نداشتند؟
ممنون میشم اگه...

سلام
چه خوب
نفهمیدم یعنی چی ؟؟؟؟؟

اگه ؟؟؟؟؟

قند و گلاب(شمع طرب) سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 08:42 ب.ظ http://ghandogolab.blogfa.com

سلام به دوست مهربونم


چی بگم مثل همیشه،جالب و نوشته هات رو دوست دارم


یه ذره برام توضیح می دهی که آیا سبک خاصیه؟؟؟یا نه


سلامت و شاد باشی

سلام

ممنون

نه من سبک خاصی ندارم فقط می نویسم ....

شاد باشی

هوناز سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 08:52 ب.ظ http://www.sadegiha.blogsky.com

دوست گلم داشتی خوب میشدیا چرا دوباره خل شدی؟ من که تلفنمون یه طرفه س توام که بی معرفت یه زنگ بهم نمیزنی. بوس مراقب خودت باش عزیزم.

سلام
اصلا این روزها هیچ چیز اونجوری که باید نیست ..
می خوام سکوت کنم ...
طولانییییییییی

بهت زنگ می زنم . این روزها خیلی گرفتارم عزیزم ........

می بوسمت

مریم سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 09:17 ب.ظ http://www.cassper.blogsky.com

سلام من اومدم
هر وقت اپ کردی خبرم کن خوشحال میشم بیام خونتون
منتظرم
بای

خوش اومدی
حتما دوست خوبم ...

مهدی سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 09:48 ب.ظ http://harighebaad.persianblog.ir

هر دو خوب بود.اما نثر بود و شعریتی نداشت.یک نوع فضای بوف کوری-کافکایی در هر دو متنت بود به همراه یک نوع ترسیم رنج های زنی خاموش !
نوشته هات سبک به خصوصی داره ! فقط بعضی وقت ها اطناب درش زیاد هست ! بعضی سطرها را میشه حذف کرد

سلام
ممنون از نظری که دادید ..
خودم هم می دونم شعر نیست ..
اینها فقط دست نوشته های من هست ....
باز هم ممنون
مطمئنا کمکی می شه برای بهتر نوشتن

کفشدوزک بدون کفش سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 09:53 ب.ظ http://www.eham.blogfa.com


قربانی، ابروانم را در هم کشید...
....


شب را بیشـتر پسندیدم...شاید به خاطر قابل لمس بودنش.....


....



خون....مرگ .... تاریکی....

سحر کی اینا از نوشته هات میرن بیرون؟؟؟؟؟ -- بغض + یه آه بلند--


نمی دونم شاید به زودی ...

امین سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 10:39 ب.ظ http://edvarde7.blogfa.com

من به روز کردم گفتم بگم بعدا حرف توش نباشه منتظرم @

ممنون
الان می یام

لعیا افخمی سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 11:10 ب.ظ http://www.have.blogfa.com

ز احساسات توام با خشونتت خوشم میاد

آره ... احساسات ........

پارسا سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 11:24 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

سلام
ممنون که پیشم اومدی
هر چند همون اولش که آپ کردی اومدم خوندم ولی این دفعه اومدم کامنتاتو از اول تا آخر خوندم.اینجا هم بخش جالبیه.

سلام
خواهش می کنم
تو همیشه به من لطف داری

پیشوا سه‌شنبه 16 مرداد 1386 ساعت 11:32 ب.ظ http://www.theday.blogfa.com

سلام
مرسی که سر زدی و ممنون که احوالات دخترمو پرسیدی
راستی اسم دخترم ؛سونیا؛ست
موفق باشی

سلام
آها سونیا خانم ..
ببین در کیفت را یک گوشش را باز بذار خفه نشه ....
توی دانشگاه هم به همه نشون نده .... چشم می خوره ها ..
حالا این چند ماهشه ؟؟؟؟

فرزاد چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 12:03 ق.ظ http://petti.blogsky.com

سلام سحر جان
<قربانی> خیلی قشنگ بود
خیلی...
مرسی برای نوشته هات
آرامش تو آرزوی همیشگی من...

سلام فرزاد جان
ممنون
لطف داری
دوست ندارم انقدر آشفته ببینمت ...
تو هنوز اول راهی ....

سارا چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 12:42 ق.ظ http://dr-tranquil.persianblog.ir

همه ی ماها غیر از لحظات هیجان انگیز و گذرای عمرمون این احساس قربانی بودنو یدک میکشیم ولی میشه کوچیکتر و کم حجمترش کرد ٬ تاریکی بد نیست ؛ <تو> هم تاریک بود ولی نه لزوما غمگین!ولی این دو تا خیلی سنگین بودن...

نمی دونم چی بگم ..
باید گوش کنم ...

اما ممنون از نظرت ..
نظرهایی که من را توی فکر می بره دوست دارم .......

دامون چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 01:00 ق.ظ http://damun.blogsky.com

میخوای تا آخرین درجه درد رو حس کنی؟ خودآزاری! تکرار! تکرار تکرار.... و در نهایت شاید رهایی! نمیدونم شاید با غوطه ور شدن کامل در درد بتونیم دوباره متولد بشیم. درد تطهیر میکنه. مثل آتیش! شاید اینم یه راه باشه. شاید... نمیدونم

شاید ...
آره نابودی اخر این دنیاست اما یک تولد جدیده .....
شاید می خوام دوباره متولد بشم ... کسی چه می دونه ...!!!!

امیر حسین چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 01:11 ق.ظ http://360.yahoo.com/amir_shemshadi

ما همه قربانی هستیم
تلخ می نویسی اما زیبا

آره ... ما همه ........

ممنون

آرزو چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 01:32 ق.ظ http://sedayebaranhamishe.persianblog.ir

اومدم
همین...

ممنون
همین

میم جون چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 02:11 ق.ظ http://mimjoon.blogsky.com

سلام
فکر کردم اینجا نی نی هست :-(
پس نی نیت کجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ــــــــــــــــــــــــــــ
شوخی کردم
وبلاگ زیبایی داری موفق باشی

سلام
گفتم که نینی نیست ... حالا چی هست خدا می دونه ....

ممنون دوست من
راستی حال میم جون چطوره ؟؟؟؟

بوی بهار چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 05:15 ق.ظ http://booyebahar.blogsky.com

سلام،
اگر دیر آمدم در دیه بودم
اسیر صله رحم و این حرفها بودم
ببخشین.
شعرهایت مثل همیشه زیبا و دوست داشتنی هستند. موفق باشی. و ممنون از توضیحی که برای شعرم ارسال کرده بودین. خدایا شهریار و بهار و اوستا و سپهری و ...شعرا کجا هستند ببینند ما را؟ که نسلی جدید از شعرا در حال تولدند!! با ادعاهای عجیب و غریب و یکه تازیهای دنیای مجازی!!

سلام
نه دیر نیست

هیچ وقت دیر نیست

آره می بینی داره دنیا چه جوری عوض می شه ؟؟؟؟؟

کی هست که اهمیت بده ...

شبلی چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 06:49 ق.ظ http://sheblie.blogfa.com

متن اول را دوست تر داشتم، هرچند که متندوم هم سرشار است از تصویرهای زیبا.

ممنون شبلی جان

زهرا چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 09:15 ق.ظ http://www.roozhayemanbito.mihanblog.com

خداوندا بادا که بیشتر در پی تسلی دادن با شم تا تسلی یافتن
در پی فهمیدن با شم تا فهمیده شوم
در پی دوست داشتن با شم تا دوست داشته شدن
چه با دادن است که می گیریم
با فراموش کردن خویش است که خویش را باز می یابیم
با بخشودن است که بخشایش به کف می آوریم
و با مردن است که به زندگی بر انگیخته می شویم




ممنون که به من سر زدی

فقط می تونم بگم


آمییییییییییییییییییییییییییین

امین چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 10:30 ق.ظ http://amin-k.persianblog.ir

زن با چهره ای آشفته مرا در گوشه ای به تمسخر می گیرد و غرق در نابودی می شود

این به نظرم تصویر در آینه اومد...

ناگاه در اوج سیاهی چهره خسته زن را در تلاطم ناباوری لمس می کنم .

نگاهش حاکی از سالها نابودیست


اینم همینطور...

آها ...

خوب نمی دونم چی بگم ..

خوب تو یک چیزهایی می دونی ....

آره ... شاید

نگاه نو چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 11:07 ق.ظ http://negaheno.blogsky.com

سلام
به نظر من تیره بود و تلخ مثل قهوه...
کاش هستی رو همونطور که خدا آفریده زیبا - بی انتها - پر از عشق می دیدیم.
دفعه پیش هم گفتم یه بار هم که شده عشق رو از طریق پیشوایانمون امتحان کن ولی امان از بی حالی .
چه چیزی واجبتر از ابدیت آدم؟ اصلا زندگی با وجود بی انتهایی مثل خدا کسل کننده نیست. بله اینجا همه قربانین یا قربانی خودپسندی - جهالت و شهوت یا فدایی محبت.
یا علی

آره حرفات را قبول دارم ..

ولی سکوت می کنم .....

مهتاب چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 11:37 ق.ظ http://jodi.blogsky.com

سلام سحر عزیزم
من با مطلب شب بیشتر ارتباط برقرار کردم هم زیبا بود و هم تلخ . خیلی فضا را خوب توصیف می کنی حس می کنم دارم سکانس برتر یه فیلم را می بینم آخ اگه به تصویر در بیاد چی میشه .
به امیددیدار

سلام مهتاب جان
ممنون
آره دوست دارم به تصویر بیاد تا همه ببینن من چی می بینم .....

crazy چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 11:48 ق.ظ http://www.crazily.blogfa.com

بر دل نشست

از دل بود ....... :)

ممنون
موفق باشی

کفشدوزک بدون کفش چهارشنبه 17 مرداد 1386 ساعت 01:25 ب.ظ



کلمه به زودیت منو بیشتر از هر چیزی خوشحال کرد--- بوس--

دوست دارم همیشه شاد ببینمت ....


به زودی با هم می حرفیم ....


بووووووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد