هوا سرد بود به خاطر همین گرمی دستهات را خوب یادم هست
دستم را گرفته بودی
مثل همیشه نگاهت تنم را می لرزاند و بیشتر من را به راهی که به اشتباه رفتم آگاه می کرد .
لبخندت به من امید می داد . میدانستم آمدی تا راه برگشت را نشانم دهی .
اون نور زیاد ...
نمی خواستم بری . دلم برات تنگ می شد .
می دانم زود در عالم بودن ملاقاتت می کنم ..
someone جان دیدیش یا نه ؟
چی بگم جز درد تنهایی
زیبا می نویسی
احسنت
webloge ali dari mamnon az hozoret payande bashi
www.defetcorsat.blogsky.com
+
Anti proxy
سلام
مرسی که سر زدی
حالا شما راستشو بگو منتظر کی ؟ می مونید ؟
منم شوخی کردم
خوش باشید و موئد
-----------
منم به روزم !!!