۷
از باورهایت بارور می شوم
وقتی می خندی
8
تشنه زمزمه ات بودم
آمدی
سیرابم کردی
9
به اندازه ی ستاره های آسمان دوستم داشتی
اما
آسمان ابری بود
10
یک ورق نگاه تا آخر بودن ها کافیست
آفتاب گردانی می شوم ،
و به دنبال دستان گرمت ،
حرکت می کنم ،
11
پروانه ها می خوانند سرود سنگ را
و تنها، بی آب می شکند در حرکت ناگهانی باد .
اهل دیار تاریکی به سوگ سحر می نشینند ،
و ناگاه به خواب می روند
در آغاز بیداری بنفشه ها .
در پایان نور ،
خود را در انعکاس تنهایی می یابم .
و به آغاز خلوت گاه خود می اندیشم ،
و همه ی وجودم را ،
در انتهای خواب به تماشا می نشینم .
4
جلوه ای ، رویایی را دگرگون می کند ،
آنگاه که ،
آهنگ باد می لرزاند شاخه های غرق در آسمان را .
گل می خندد ،
و ستاره ها به خواب می روند .
5
وقتی در وسعت آب می باری
من غرق نگاهت می شوم
6
لیلی مرگ را می گرید
مجنون در اشک ها
غرق می شود
1
۱
چشمانم را به دیدارت می گشایم
تا بیگانگی علف را در هیاهوی رنگارنگ زمان باور کنم .
خورشید شعله فانوسم می شود ،
آنگاه که در جستجوی تو لحظه ها را در تلاطم خواهش سپری می کنم خورشید
2
در ییلاق وسیع ترین سایه آسمان ،
در انشعابات آشنای یک راه ،
در تپش نازکترین تکان لب ها ،
تسلیم نفس های سایه مهتاب می شوم در آغاز پنجره .
در میان وزن خروشان نگاه شب ،
کجاست دقیقه های سرشار؟
ادامه مطلب ...