someone says something

someone says something

someone says something

someone says something

شعر ها (۳)

۷

از باورهایت بارور می شوم

وقتی می خندی  

8

تشنه زمزمه ات بودم

آمدی

سیرابم کردی  

9

به اندازه ی ستاره های آسمان دوستم داشتی

اما

آسمان ابری بود  

10

یک ورق نگاه تا آخر بودن ها کافیست

آفتاب گردانی می شوم ،

و به دنبال دستان گرمت ،

حرکت می کنم ، 

11

پروانه ها می خوانند سرود سنگ را

و تنها، بی آب می شکند در حرکت ناگهانی باد .

اهل دیار تاریکی به سوگ سحر می نشینند ،

و ناگاه به خواب می روند

در آغاز بیداری بنفشه ها .

شعر ها (۲)

در پایان نور ،

خود را در انعکاس تنهایی می یابم .

و به آغاز خلوت گاه خود می اندیشم ،

و همه ی وجودم را ،

در انتهای خواب به تماشا می نشینم . 

4

جلوه ای ، رویایی را دگرگون می کند ،

آنگاه که ،

آهنگ باد می لرزاند شاخه های غرق در آسمان را .

گل می خندد ،

و ستاره ها به خواب می روند .  

5

وقتی در وسعت آب می باری

من غرق نگاهت می شوم  

6

لیلی مرگ را می گرید

مجنون در اشک ها

غرق می شود  

شعرها

1

 

۱ 

چشمانم را به دیدارت می گشایم  

تا بیگانگی علف را در هیاهوی رنگارنگ زمان باور کنم .

خورشید شعله فانوسم می شود ،

آنگاه که در جستجوی تو لحظه ها را در تلاطم خواهش سپری می کنم خورشید  

در ییلاق وسیع ترین سایه آسمان ،

در انشعابات آشنای یک راه ،

در تپش نازکترین تکان لب ها ،

تسلیم نفس های سایه مهتاب می شوم در آغاز پنجره .

در میان وزن خروشان نگاه شب ،

کجاست دقیقه های سرشار؟ 

ادامه مطلب ...