someone says something

someone says something

someone says something

someone says something

این یک پایان نیست !!؟

 

تاریکی روی همه چیز را پوشانده .. سعی می کنم با دقت برای آخرین بار همه چیز را ببینم ..

زن با چشم های کبود ..آن مرد همراه با  حس کثیف و پر از شهوت .. خانه بزرگ و مرموز.. آدم های نقره ای . سالنی که همه انتظار چیزی را می کشیدند و نور خیره کننده آن که هنوز چشمانم را آزار می دهد ...

با دقت نگاه می کنم ..

هیچ وقت این پنجره را ندیده بودم ....

زن با نگاه هایش مرا از بستن منع می کند ... برق کارد و خون را به خوبی می بینم ..

فاصله بین من تا تاریکی به اندازه سر یک سوزن می شود

پنجره را می بندم و همه تصاویر تاریک را پشت آن به سوگ می نشینم .....

 

***

 

گوشی را بر می دارم ....

نمی دونم باید چی بگم ... می ترسم ... اما صدات باز آرامش را برام تداعی می کنه ... یکی محکم به شیشه ضربه می زنه ... فراموشش می کنم .

نمی دونستم باید از کجا شروع کنم ...  .

شاید این یک مبارزه بین من و تو بود ...  صدام دوباره توی خونه می پیچه .. مثل همون روز .. یادت می یاد ؟

سایه های سیاه را می بینم که با تمام توانایی هاشون سعی می کنن من را از پا در بیارن .. اما من به تو قول دادم که کنارت باشم .... یادت می یاد ؟

تمام تلاشم را می کنم و همه نیروم را از دست می دم اما خنده های تو برای من یک تولد دوباره را رقم می زنه ...

گوشی را قطع می کنم .....

 

اما باز می ترسم ... شاید من از خودم هم شکست خورده باشم ؟

 

***

 

دوستان خوبم :

 

  از این به بعد شما با مراجعه به قسمت نظرات هر پست می توانید جواب های نظرات   خودتان را ببینید

 

 

 

نظرات 99 + ارسال نظر
پریسا یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 11:01 ق.ظ http://21mehr.blogfa.com

سلام
من نمیدونم آی کیوم مشکل داره یا تو اینقدر زیادی سنگین مینویس من هیچی نمیفهمم
هر بار میام اینجا از خودم نا امید میشم
سی یو

نه عزیزم .. احتمال زیاد مشکل از من هست
نا امید نباش ...
سعی می کنم به زودی همه چیز را تغییر بدم ....

آفتاب یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 12:01 ب.ظ

دله بزرگتو خاک نکن.خاطراته عذاب آور را خاک کن.برای ما بمان بنویس.روشنگری کن.با دلی خدایی...

باید نشست و دید که روزکار چه چیزی را رقم می زنه ....
اما تا اونجایی که بتونم .. می مونم و می نویم .... از هر نچه باید ...

آفتاب یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 12:02 ب.ظ

چقدر کار جالبی میکنی که اینجا جواب میدی.به زودی کلی سوال ازت میپرسم.

من آمادم که به همه سوال ها جواب بدم .....

مهدی یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.diarymahdi.blogsky.com

سلام سحر جان عزیز
بازم مثه همیشه عالی

مرسی مهدی جان

مهدی یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 01:20 ب.ظ http://www.diarymahdi.blogsky.com

راستی ممنون که منو لینک کردی
فعلا

قابل نداشت ...

سعیده یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 03:01 ب.ظ http://kaktoos55.blogsky.com/

میان ینجره و دیدن همیشه فاصله ایست....
....
مرسی که بهم سر زدی
موفق باشی

شاید باید فاصله را شکست ....

onso یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 03:20 ب.ظ http://www.onso.blogfa.com/

سلام عزیزم
نوشته ات بسیار زیبا و پر از حرف های نگفته بود
ما موجودات زمینی به امید زنده ایم وخنده اوست که امیدی تازه در تو به وجود می آورد . کاش همیشه خنده برای وصال بود نه برای ......

ما موجودات زمینی .....
خنده ...
چقدر لغات عجیبی هست ...
گاهی دوست دارم ازشون دور باشم ....

سهیلا یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 03:44 ب.ظ

ممنون برای پاسخی که دادی و امیدوارم توی این نگاه کردن های تو تاریکی فرصت زندگی کردن توی نور رو از خودت نگیری و با بستن اون پنجره ای که میگی شاید....

شاد باشی و روشن

به روزم

قابل نداشت ....
فرصت ... احساس می کنم یک بار دیگه به من داده شده ...
باید خوب استفاده کنم ....

الان می یام ...

قند و گلاب(شمع طرب) یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 03:56 ب.ظ http://ghandogolab.blogfa.com

سلام دوست خوبم


من بروزم و منتظر شما،خیلی


امیدوارم سلامت و شاد باشید،همیشه

ممنون
الان می یام
تو هم شاد باشی

شبلی یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 04:04 ب.ظ http://sheblie.blogfa.com

بیانی تازه و متفاوت از حس قدیمی «تردید». لذت بردم.

سخت خوشحالم که به نظرات پاسخ میدهی. امکان برقراری ارتباط به این شکل بیشتر است.

ممنون
آره خودم هم اینجوری احساس خوبی دارم ...

هوالمعشوق یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 05:56 ب.ظ http://mamalkhabar.blogfa.com

بازم خیلی دیر اومدوم...
سکوتش او را زنده نگه داشته، اگر رازش بر ملا می شد، هم اکنون یادش همانند استخوان هاش از بین می رفت...
یه آدم که گوش و دوست خوبی باشه دیگه تو زندگیش هیچی نمی خواد...مثل من...!
در ضمن اگه قرار باشه من به یه دوست کمک کنم ،فقط یه جمله رو به خاطر میارم:
اگه هر روز به خاطر رفتن خورشید گریه کنی، ستاره ای که واسه تو می درخشه رو هم نمی بینی...

نه
دیر نیومدی ...
زمان اینجا معنی نمی ده ...
از راز گفتی ؟؟؟؟
گاهی فکر می کنم اگه این راز را بدونی دیگه به چشم همون سحر قبلی نگام نمی کنی ؟؟؟؟
اما من دیوونه نیستم .. و نمی خوام کسی اینجوری فکر کنه ..
پس شاید سکوت ... گزینه خوبی باشه
اما یک روزی می شکنه .. دیر یا زود

Tini Talker یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 06:14 ب.ظ http://www.deadly-space.persianblog.com

خوبه که صداش آرامش میاره...
خوبه که تو تمام سعی ت رو میکنی تا مغلوب بشن سایه های سیاه...
خوبه که خنده ی اون میتونه تولدی دوباره رو برات بیاره...
خوبه که...........
میبینی؟! امروز همه ی خوبیا رو تو نوشتت میبینم......

سلام تینی جان ...
خیلی چیزها در حالی که خیلی خوبه اما .... می تونه بدترین شکل باشه ...
اما امیدوارم ....

لطیف یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 08:02 ب.ظ

و این قصه همچنان ادامه دارد ...

آره ... اون روزی که گفتم پیروز شدم را یادت می یاد ؟
اون روز روز شکست بود ...
باز هم خدا تنهام نذاشت ....
گرچه خودش خوب می دونه من بنده خوبی نیستم ...
شاید هم نفرین شده ....
اما ...
آره .. ادامه داره .... اما متفاوت .....

آوای سکوت یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 10:21 ب.ظ http://bachehayebaran.persianblog.com

سلام.جالب بود.منم به روزم.موفق باشی.

سلام قبل از اینکه بگی اومدم خوندم و نظر دادم ..
ممنون

amin یکشنبه 24 تیر 1386 ساعت 11:03 ب.ظ http://edvarde7.blogfa.com

مرسی از نظرت گاهی تو غزل پست مدرن نباید بیت ها با هم رابطه طولی داشته باشن نمی دونم این طوری شد قصد ی در کار نبود حالا خیلی بد از آب در اومده؟@

سلام امین جان
اتفاقا این نا هماهنگی ها زیباش کرده بود ...
راستی اومدم نظر بدم .... چرا جای نظر نداشت توی این وبلاگ ...
؟؟؟؟
موفق باشی

لعیا افخمی دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 01:55 ق.ظ http://have.blogfa.com/

مثل همیشه وحم انگیز و جالب به منم سر بزن بلاخره برگشتم بعد از ۱۳ روز نحض

حالا خوب بود یا بد ؟
اومدم خوندم برات پیغام هم گذاشتم ...

یوسف دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 07:24 ق.ظ http://littlestar.persianblog.com

به نظرم همین تاریکی مرموز که گفتی می تونه یه تاریکی باشه!!

منظورت را نفهمیدم ....

مرضیه ابراهیمی دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 07:26 ق.ظ http://www.white-pencil.blogfa.com

دارم میرم ... حلالم کن

همچین می گی انگار می خوای بری برا صد سال .. بابا بر می گردی دیگه ....
فقط زیااااااد دعا کن
اما حالا چون دختر خوبی بودی حلالت می کنم ...
مراقب خودت باش خانم خبرنگار ایسنا

سیب ترش دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 09:57 ق.ظ http://www.sibtorsh.blogfa.com

سلام بر سحر عزیز
تاریکی خیلی وقتها از نور و روشنایی خیلی بهتره نور نمی زاره واقعیت ها رو ببینی اما تو تاریکی سعی می کنی همه چیز رو با دقت نزاره کنی
اما گاهی وقتها تو اون همه تاریکی نیاز به یک پنجره هست برای فرار از ......

شکست هم خیلی وقتها خوبه برای پیروزی نیاز به شکست لازمه

در پناه خالق سیب

پایدار باشی و پیروز

سلام
آره حق با تو هست ...
یک احساس مشترک ....

موفق باشی

دلشکسته دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 10:15 ق.ظ http://baroongereft.persianblog.com

سلام کسی که اولین بار نوشته های منو خوند.
تو زیبا میبینی وقشنگ می نویسی .
چشمای تو حتما رنگ دریاست ودلت به وسعت آسمون
اگه مایل بودی من جزو دوستات میشم؟؟!!!!!!!! وبلاگو که دارین.
تا نظرات دلگرم کنندت در پناه حق

سلام دوست خوبم ....
ممنونم
این لطف تو را می رسونه ...
لینکت را همین الان اضافه می کنم ....

خاطره دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 10:25 ق.ظ http://khaterehkh.blogsky.com/

تولد دوباره؟ خوبه

آره...
امیدوارم خوب باشه

مهشید دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 11:43 ق.ظ http://caticef.blogfa.com

چطوری سحرجان.
مرسی که سرزده بودی و اظهار لطف کردی. طرح توی وبلاگ هم همونطور که زیرش نوشته شده! مربوط به زرتشت سلطانی هستش. موفق باشی

آها .
با مزه بود ....

سحر دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 12:34 ب.ظ

شلاااااااااااااااااااااااااااااااام(معتاد شدم)

خوبی؟!

فعلا تو کف بمون بعدا میگم چیکار کردم(بدجنس)

حالا آپ میکنم بعدا خودت میفهمی(چشمک)

احتمالا بعد از ظهر آپ میکنم!

لوووووووووس

راستی شکست حق است!

یه سر بزن ببین پاسخ کامنتت رو چی دادم(خوشححاااااااال)

دوست دارم!

مراقبه خودت باش(اوووووووووووووووووووووولللللللللللللل)


هووووووووورررررررررررراا

بابای

فدای تو دختر گلم بشم ...
خوبم
من همیشه تو کف کارهای تو هستم
می یام آپت را می خونم
خودتی
آره مخصوصا برای من
الان می یام
باشه تو اول
حال کن
بای

سحر دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 12:35 ب.ظ

راستی تو یه شخصی به نام علیرضا برام کامنت گذاشته پاسخ اونم بخون همچین بی ربط به تو نیست(چشمک)

باشه می خونم عزیزم

توت کوچولو دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 12:45 ب.ظ

آخ پاسخ کامنته محمد رضا رو بخون من داشتم به علی و مماغش فک میکردم رفتم تو توهم نوشتم علی رضا(ضایع میشویییییییییییم!)

راستی علی جون جونم(محبت) خوبه؟!

سخت نگیر ..
علی هم حالش خوبه ....
الان کامنتت را خوند ...
بووووس بووووس

---
رفتم خوندم ...
بیچاره پسر مردم ....

مهتاب دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 02:46 ب.ظ http://jodi.blogsky.com

سلام .
پیغام برات گذاشتم . اما خبری از جواب نشد . پیغامم نرسید؟
به امید دیدار

سلام مهتاب جان
کجا ؟
پیغامی نگرفتم ؟

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 04:11 ب.ظ http://rue.blogsky.com

نمی دونم بر چه اساسی می نویسی...واقعیاتی در پس پرده....یا....نمی دونم
دلت شاد سحر جوون

واقعیت های پشت پرده .. شاید اسم بدی نباشه ....

دل تو هم بیشتر شاد ....

فاطمه دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 07:13 ب.ظ http://raghse-sayeha.blogsky.com

به باد سست نهاد اعتماد شاید...
به یاد سست نهاد اعتماد ای فریاد...

با قسمت فریادش خیلی موافقم ...
مخصوصا الان ......

afshin, germany دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 08:43 ب.ظ http://rooidad.persianblog.com

با سپاس از شما دوست خوبم بخاطر مهرتان

با شهرزاد قصه ام بروزم ,, پاینده باشید

منتظر حضور سبزتون ,, بدرود [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

سلام
الان می یام ..........

بگذار یک گلدون بیارم برا این همه گل ....
ممنون

مهدی دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 08:54 ب.ظ http://harighebaad.persianblog.com

به خود گفتم فراموشی پناهم می دهد در خود
فرار از قصه دیروز علاج درد خواهد شد
بزرگترین فاجعه اینه که از خود شکست بخوریم

شاید ..
اما گاهی هم لازمه ... تا به خودمون بیایم

مینو دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.zhiivaar.blogsky.com

یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟
نه عزیز جان گفته ام باید کوتاه باشد ، ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه ....
دوباره بگویمت حال همه خوب است اما تو باور مکن


موفق باشی

آره بابا ... دیگه باور نمی کنم ...
اینجوری بهتره ....

تو هم موفق باشی

سعیده دوشنبه 25 تیر 1386 ساعت 11:48 ب.ظ http://kaktoos55.blogsky.com/

سلام
کاکتوس بروزه
خوشحال می شم بیای

توی راه هستم ........... دارم می یام .....

سمفونی و رقص شعله‌ها سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 12:13 ق.ظ http://symphony-sholeha.blogsky.com

... مردان همراه با حس کثیف و پر از شهوت .. خانه بزرگ و مرموز.. آدم های نقره ای و دندانهای طلائی ...
همه اینها را همراه با (خاله‌هایم؟!) تجربه کرده‌ام و ...

بیشتر برام بگو ............

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 01:02 ق.ظ

دوست دارم اسم و نشانی وبلاگم را بگذارم . اما می ترسم دیگه نتونم حرفامو بزنم . هر چند الان هم نمی زنم ولی ای کاش متولد آبان نبودی ... همین .

چرا آخه ؟
می خوام بدونم کی هستی ؟
می خوام باهات حرف بزنم ...
می خوام حرف هات را بشنوم ...
-------
منتظرم

؟ سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 01:21 ق.ظ http://worldfear.blogfa.com

world of fear
دنیای وحشت

داستان های ترس

سلام

من p.y هستم

من برای اولین بار می خواهم در وبلاگ های فارسی داستان های ترس بنویسم . داستان هایی که مو روی تنتان سیخ می شود . داستانهایی که خواب شب را از می گیرد . پس با ما باشید .


در وبلاگ www.worldfear.blogfa.com


با ما باشید تا ترس را تجربه کنید !!!!!

تجربه ترس ؟؟؟؟؟
همه تجربه کردن ..
می یام حالا تا ببینم چی هست .............

سمفونی و رقص شعله‌ها سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 02:26 ق.ظ http://symphony-sholeha.blogsky.com

سه‌شنبه‌ها و پنجشنبه‌ها خاطراتم را می‌نویسم. الان خاطرات ۱۴ سالگیم را مینویسم. فکر کنم تا یکی دو هفته دیگر وارد ۱۵ سالگی‌ام شوم که آنوقت خواهم نوشت.

منتظر هستم بنویسی ...
شاید جواب خیلی از سوال هام را بگیرم .............

Tini Talker سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 06:29 ق.ظ http://www.deadly-space.persianblog.com

Updated

خوندم عزیزم

مثل یک جور نفرت ...
مثل کسی که از انتظار و زمانی که داره می گذره متنفر باشه و بخواد نابودش کنه .....
..........
...

Reyna سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 09:09 ق.ظ http://east0f3den.blogsky.com

کی این واقعیت هات تموم میشه؟
من خودم کم ترس و بدبختی دارم هردفعه میام اینا رو میخونم توهم میزنم.(شوخی)
اما جدا هی نیا از اینا بنویس.یادته قبلنا مناسبت های هر ماهو مینوشتی چه باحال بود؟

سلام
آره حق داری
خیلی یک دفعه ای همه چیز تغییر کرد
الان هم اگه بخوای توی قسمت نظرات بهت می گم چه روزی چه مناسبتی داره
اما .... آدمها .. اتفاق های زندگی ... همه و همه عوش می شن .. بدون اینکه خودشون براش تصمیم بگیرن ...
خوب شاید این خوب نباشه اما گاهی لازمه ....
سعی می کنم از پست های بعدی واقعیت های زیبا تری را بنویسم .......
چطوره ؟

دانش سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 09:35 ق.ظ http://pedramdanesh.persianblog.com

واکنش هایی که همواره وفادارانه ست

وفاداری یی که بیش از اندازه ست و بیشتر از شایستگی های طرف مقابل

آره .... شاید
اما گاهی باید این کار را کرد
یک جایی .. یک روزی همه چیز برعکس می شه .......

سمفونی و رقص شعله‌ها سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 10:47 ق.ظ http://symphony-sholeha.blogsky.com

باشه٬ حتما خبرت می‌کنم.
شاید هم سوالهای جدیدی واست مطرح بشه ...
میتونی سوالهات رو واسم ایمیل کنی؟

حتما ...
منتظرم

رهگذر سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 10:54 ق.ظ http://www.shabe25.persianblog.com

سلام گلم آپ هستم و منتظر قدمهای گرمت....یاحق

اومدم بخونم ......
---
اپ جدید ندیدم ...

آفتاب سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 11:03 ق.ظ

چرا آپ نمیشی..نوشته هاتو دوست دارم..من آپم

الان می یام عزیزم ....
به زودی آپ می کنم ...
منتظر یک اتفاق هستم

م.ج سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 11:32 ق.ظ http://lovsat.blogsky.com

جدا عالی بود موفق و پیروز باشید

ممنون
لطف داری

مهشید سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 12:20 ب.ظ http://caticef.blogfa.com

سحر جون من یه پیشنهاد می تونم بدم؟ البته ببخشیدا. فکر کنم این آهنگی که گذاشتی روی وبلاگت خیلی مناسب با جو و روحیه وبلاگت نیست. با متنها و طرز تفکر و نوشته هات هم خیلی نمی خونه. یه کم سنتیه. البته باز هم بابت این فضولی معذرت می خوام. این فقط نظر شخصی بنده هست. دوست دارم. بوس بوس

سلام مهشید جان
ممنون
اتفاقا با هات موافقم
دنبال یک اهنگ مناسب هستم
پیشنهادی داری ؟؟؟؟؟
ممنون می شم عزیزم

سحر سه‌شنبه 26 تیر 1386 ساعت 06:21 ب.ظ

سلااااااااااام هم اسمم!

میگم من آپم با نظراته بچه ها در مورده همون موضوع که اگه به دنیا نمی اومدم چه میشد!

بوس!

باید جالب باشه ....
می یام الان

رهگذر چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 02:18 ق.ظ http://www.shabe25.persianblog.com

سلام گلم شرمنده این سایت پرشین بلاگ کمی دیر آپه من رو فرستاده بود منتظرتم گلکم....یاحق

چرا باز نمی شه ؟

سحر چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 06:59 ق.ظ

سلام سحر جون!

هنوزم بد جوری دل تنگم!

یه سر بیا وبم یه چیزایی به وبپستم اضافه کردم!

خوب نشدی ...
چرا آخه ..
الان می یام ...

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 10:22 ب.ظ

سلام مثل همیشه زیبا و تاثیر گذار...یا حق

ممنون
اما چرا نامتون را ننوشتید ؟؟؟؟

--
فکر کنم مینا باشی ... آره ؟

مهران پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 12:27 ق.ظ

سلام حرف نداشت <۲۰>

من هم به تو ۲۰ می دم ...
می دونی چرا ؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد