someone says something

someone says something

someone says something

someone says something

دلم برات تنگ می شه ...

 

دوست دارم دستات را توی دستم بگیرم ..

اولین بار هست  می تونم از راه دور به این خوبی احساست کنم . صدات سرد شده .. احساس می کنم داری دور می شی . نمی خوام بری ... نه نمی خوام ..

تمام قدرتم را به پات می ریزم تا بتونم تو را پیش خودم نگه دارم ...

فریاد می زنی ...

سحرم تنهام نگذار .....

این بار من نابود می شم ....

نمی دونم باید چیکار کنم ..

چشمام را می بندم و به تاریکی می رم ....

تاریکی مطلق ...

تنها هستم مثل همیشه ... صداهایی میشنوم .. همهمه ...

اینجا مثل یک تونل هست .. از سمت راست حرکت می کنم .. به نور نزدیک می شم ...

برق لباسهاشون چشمم را آزار می ده ...

سعی میکنم اونها را بشناسم ... همه منتظر هستن .. منتظر شروع یک جنگ ...

سمت چپ .. خدای من تعدادشون زیاد هست .. اون شمایل های سفید من را کنجکاو می کنه ...

دیگه چیزی نمی بینم ....

تلفن را بر می دارم ... نگرانم ....

اشک هام همه جا را خیس کرده ...

برنمی داری ....

دوباره به تاریکی می رم ...

همیشه با موهای کوتاهش و شیطونی هاش دلم را می لرزوند ...

دلم براش تنگ می شه ..

4 دقیقه به 12شب است .. نگرانی را توی نوشته هات می بینم ...

نباید بری ...

من را تنها نگذار .. 3 دقیقه .. دوستت دارم .... 2 دقیقه ... از من ناراحت نباش ... ( اما مگه می تونم )

1 دقیقه .. وقتی ندارم ... دیدار به ابدیت ....

ساعت 12 است ....

صدای خنده هات را نمی شنوم ... عروسکم .. تنهام نگذار .....نه

صدای زنگ تلفن و صدایی نگران ... قطع کن .. من باید کمکش کنم ....

.......

....

.........

....

اون رفت ...

اما تو را نجات دادم ..  چرا؟

تمام نیروم را از دست می دم ..... خستم

چشمام را می بندم .....

دختر شیطونم دلتنگتم ......

 

 

نظرات 98 + ارسال نظر
محمد یوسفی دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 12:27 ق.ظ http://www.editor-e-irani1.blogfa.com/

نظرگاه را باز می کنم و چندبار نوشتهات را می خوانم. همه ی ما دلتنگیم. همه.

دل تنگی ...
حتی دل تنگ خودمون ....

مهتاب دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 12:37 ق.ظ http://jodi.blogky.com

سلام
جای مروارید تو دریاس پس دنبالش نگرد منم همین کار را کردم . دل منم سخت براش تنگ ولی خودش توی خواب بهم گفت باید باش کنار بیام .
شاد باشی و سربلند . به امید دیدار.

آره جای مروارید تو دریاست ...
اما ...
مروارید من ...هنور اینجا کار داره ... باید برگرده ..... باید

[ بدون نام ] دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 02:34 ق.ظ http://www.besoyesahel.blogfa.com

بپذیرش

نه ...
گاهی باید مبارزه کرد .
ایستاد وهمه چیز را تغییر داد ....

امید توشه دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 03:35 ق.ظ http://www.omidyar.blogfa.com

صدای خنده هات را نمی شنوم ... عروسکم .. تنهام نگذار .....نه

صدای زنگ تلفن و صدایی نگران ... قطع کن .. من باید کمکش کنم ....

.......

....

.........

....

بهترین چیز زسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.

اما دوسته خوبم، مگر من تو جز از نوشتن، تریاق دیگری برای دردهای نا تمام می یابیم؟

کی می دونه حادثه چی هست ..
عشق چی هست ...
این نگاه مدت هاست مرده ...
مدت ها ....

[ بدون نام ] دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 09:14 ق.ظ

خیلی خستم خیلی میدونم شاید دیگه نخوای...تنهام نذار سحر میدونی چی میکشم وقتی که....میمونم تنفر نباید همه وجودمو پر کنه میمونم ولی اون کلمه وجودمو میخوره همون که سه تا حرف داره همون که...میمونم من دوستتون دارم همتونو ما دیشب شکستش دادیم.وقتی که من تنفرو از وجودمو خالی کردم...سحر تنهام نذار سحر تنهام نذار دوباره وجودمو پر کنه به خاطر اینکه نمیخوام بلایی که داره سرم میاد سر اونی که دوستش دارم هم بیاد من بسم من میتونم تحمل کنم مگه نه؟سحر تنهام نذار اون تماسای عجیب...دارن تکمیل میشن خوابها سحر تنهام نذار...همتون بفهمید برام سخته کمکم کنید تحمل کنم از هم درخواست نکنیم همدیگرو مجبور کنیم... مجبور به اینکه گولشونو نخوریم میخوان گولمون بزننیه روز با شک یه روز با تنفر ...قربانی شدن...خیانت...سحر تنهام نذار تنهام نذار من نیرومو از توئه که میگیرم تنهام نذار...تنهام نذار

سلام .
می دونی که کنارت هستم نازنینم .
می دونی که کمکت می کنم ..
تو خائن نیستی ...
خودت را باور کن ...
منتظرتم ...
خیلی زود

دختر شیطون تو . . . دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 10:31 ق.ظ

سحر . . .

من نابود شدم . . .

فکر کنم همه چیز رو برات توضیح دادم . . .

خسته ام . . .

فدای تو بشم دخترم ...
خیلی خوشحالم برگشتی ...
من هم خستم ...
ترکم نکن ........ هیچ وقت ....
همیشه کنارت هستم
عاشقانه دوستت دارم

نارنج دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 11:57 ق.ظ http://naranj.blogsky.com

عشق بازی با تن سرد گناه اپ هستم سحر ممنون که کنارم میمونی

من را فقط می ترسونی ...
ترس ... نباید بترسم .. نه ؟

توت کوچولو دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 01:09 ب.ظ http://darkscare.blogsky.com

منم دوست دارم همیشههههههههههههههههههههههه!

تا بینهایت ........................

تا ابد ................
تا وقتی جون دارم پیشتم ............

باید باهات حرف بزنم . . ..یه چیزی فهمیدم . . .

باید منو نجات بدی. . . تازه شروع میشه . . .

بابای

عروسکم ... زندگی را بهم دادی وقتی برگشتی ....
می دونی تمام قدرتم را به پات می ریزم تا بمونی .....

بلوچی دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 03:45 ب.ظ http://parparook.blogsky.com

جالب بود

فکر نمی کنم ....

تنها دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 03:48 ب.ظ

کم کم دارم به چشمام شک می کنم .

چی شده ؟! اطراف من چه خبره ؟!

چرا هیچکی جواب منو نمی ده ؟

شاید بهتره نفهمی ....

یوسف دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 05:10 ب.ظ http://littlestar.persianblog.com

سلام.. :)
تو خیالاتت دستش رو بگیر که گم نشه!!
یادش کن که دلتنگ و نگران نشی!!!....
من لینکت کردم!!..

اما من حتی نتونستم دستش را بگیرم ....
اما امیدوارم که یک فرصت دیگه برای جبرانش داشته باشم

علی دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 07:09 ب.ظ

اگه مردا همه سر و ته یک کرباسن ؟

پس بابای خودت هم جزوی از همین آشغالهاست

پس بابای خودت هم یک روسپی صفت کثیف است

من جای تو باشم با داشتن چنین پدری خودم رو حلق آویز میکردم

شما ؟
منظورت چی هست ؟

دختر بهار دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 08:25 ب.ظ http://dastanekootah.blogsky.com

باید از تردیدها گذشت. . . نجات او در دستهای تو نیست؛ اما تو می توانی در این راه کمکش کنی.

دقیقا این جواب بود ...

Tini Talker دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 09:45 ب.ظ http://www.deadly-space.persianblog.com/

دلتنگی...
این روزها این حس رو بیشتر از هر حس دیگه ای تو خودم لمس میکنم..
لعنت به همه کس و همه چیز..
اینجا .. دارم خفه میشم از بوی عطر تند ...ها..

می تونم بفهمم چی می گی ....

سعیده دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 10:17 ب.ظ http://www.kaktoos55.blogsky.com

سلام
با یه کاکتوس تازه چشم براه دوستانم
الهی هیچ وقت دلتنگ کسی نباشی

ممنون
می یامم پیشت ....
زود ....

آلبالو خانوم دوشنبه 18 تیر 1386 ساعت 10:19 ب.ظ http://chickenlittle.blogsky.com

نبینم ناراحت باشی سحری من
درست می شه عزیزم
قول می دم

مرسی

عضو سوم سه‌شنبه 19 تیر 1386 ساعت 03:23 ق.ظ

احساس می کنم همه چیز تقصییر منه...
حق با نازنینه... من شیطان هستم...
حس می کنم جانشین من بودم سحر... جانشین شیطان..
اون دختر که موهاش روی گوشاش بود و صورتش تاریک بود اصلآدختر نبود....... من بودم.......................
دختر مو نقره ای که نازنین دید من بودم... چون دو هفتهء پیش داشتم بهش می گفتم می خوام موهامو نقره ای کنم...
بهش گفتم می خوام یه گوشم رو سوراخ کنم و یه حلقه بندازم توش...
حلقه ای که تو توی خواب دیده بودی.....
من دیگه از خودم هم وحشت دارم...
کمکم کن سحر.... خواستم فراموش کنم.. اما اونا هنوز اینجان و دوباره دارن تو سرم میندازن که برم شمال...
خیلی نگران نازنین هستم...
من دوستش دارم سحر... و تو این رو بهتر از هر کس دیگه ای می دونی........
کمکش کنین...
بر عکس همهء شما من حس می کنم نیروم داره تقویت میشه...
دارن منو می برن... کمکم کنین...
ما گروه شیطان بودیم.. نه حقیقت مطلق..
یک عمر فریب خوردیم...
همهء عمر دیر رسیدیم...
خسته ام... مثل همتون...........
من قبلآ محل مرگم رو به نازنین گفته بودم... و اون هم منو اونجا دید ...
من مطمئنم قبلآ اون خونه رو دیدم... توی کودکی... همون وقتی که مردم... همون وقتی که غرق شدم...
من مردم و دوباره متولد شدم که جانشین شیطان باشم...؟؟؟؟!!!

راه گریزی برای من نیست سحر... اونا اینجان... همین حالا کنار منن....

دوستتون دارم..
مواظب دخترم باشین...

خداحافظتون.....................

سلام
خستم ..
می دونی همه نیروم را از دست دادم ....
اون خونه راز نابودی تو هست ... بازم می خوای بری دنبالش ...
جانشینی نباید از آن تو باشه .....
بترس ...
نه از خیانت ما ....
از خیانت اون که تو را می خواد به اون خونه ببره
نگرانم ...
اگه بری ؟!
خدای من چرا هیچ کس حرفای من را گوش نمی ده ....
از همه خستم ... بیشتر از خودم .....
ما هم مقصر اتفاقاتی هستیم که خودمون برا خودمون درست کردیم ....

عضو هیچم .....

علی سه‌شنبه 19 تیر 1386 ساعت 12:44 ب.ظ http://sahel7.blogsky.com

salam,chetori?tamoom heseto gereftam,ba tamame vojood hes kardam ke chi migi,va in yani hesse fogholaddeyio ke u too neveshtan dari,shad bashi

ممنون علی جان ....لطف داری
اما این حس ها مصنوعی و ساختگی نیستن ...
همه تجربه های من هستن ... تجربه های ملموس

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 تیر 1386 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام خوبی امتحان خوب بود؟حیف که محدودم و نمیتونم باهات تماس بگیرم....مشغول پرستاری و مهمون داری هستی نه دوست خوبم؟

آره تموم شد ...
مشغول پرستاری از پسرم ....
حالش خوبه ..
کلی تغییر کرده ...

توت کوچولو سه‌شنبه 19 تیر 1386 ساعت 01:47 ب.ظ

سلام!!!!!

خوبی؟؟ کجایی؟؟

جناب عملی حالش خوبه؟؟(چشمک)

من آپم بیا بیا!

بابای

سلام عزیزم ............
خوبم ..
اومدم خونه
عمل خوبی بود
حالش خوبه مماغش هم کلی قشنگ شده

میام

زود زود

سمفونی شعله‌ها سه‌شنبه 19 تیر 1386 ساعت 04:08 ب.ظ http://symphony-sholeha.blogsky.com

سلام
ساعت ۱۲ شب٬ منو بیاد سیندرلا انداخت
خیلی جالب بود ...

آخر این داستان هم مثل سیندرلا است ....؟؟؟؟
کاش می دونستم ....
---
ممنون

onso سه‌شنبه 19 تیر 1386 ساعت 08:03 ب.ظ http://onso.blogfa.com/

دور شدن از عزیزانمان برای همه سخت است ولی باید حکمت و قدرت خداوند را هیچ گاه فراموش نکنیم .
یه وقتایی دور شدنم قشنگه .

این بار دور شدن عجیب بود ....
ترسناک و تاریک ...
اما خوشحالم که برگشت ...
ممنون

نازی سه‌شنبه 19 تیر 1386 ساعت 09:26 ب.ظ

ببخشید نمیتونم زنگ بزنم...یک کم حالم خوب نیست جسمی البته...فردا صبح احتمالا زنگ میزنم...خانوم پرستار...هیچ اتفاقی هم نیفتاده...خوشحال و خندون امروزو ولگردی کردم و کلی گردش کردم...الانم مهمون دارم...

خوشحالم که حالت خوبه ...
می دونی که نگرانیم چی هست ...
مراقب باش

محمود سه‌شنبه 19 تیر 1386 ساعت 09:48 ب.ظ http://aboaftab.blogsky.com/

آوووووه! چقدر نظر!
به من سر بزن . نظرت رو در مورد مطلب آخر بده

اومدم اما ....
آخه چی می تونم بگم ...

crazily چهارشنبه 20 تیر 1386 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.crazily.blogfa.com

می‌گریزم از فریادها... از نگاه پشت دیوارها ...
پنجره باز است ... می‌توان گریخت .... اما تن خو کرده است به این قاب، به این اتاق نمور پست .... به این فریاد بی‌حاصل که می‌برد مرا به خواب ... خواب تلخ ... همانند یک قهوه .... روز سردی است امروز .... فریاد ... فریاد .... ناله های گوشخراش .... فاحشه ای در میاد باد ، می‌گریزد از نسیم ،از عکس‌های روی دیوار ....

شاید این بار زمان آن رسیده که از هر آنچه مرا فرا گرفته است به خدا پناه برم ...
کریز ... گزینه مناسبی است ...گاهی

shahab چهارشنبه 20 تیر 1386 ساعت 11:04 ق.ظ http://shahab20202020.blogfa.com

برای تو سخت است ،
از سر خط نوشتن .
حتی از روی خط من نوشتن .
شاید ترس از تکرار پایان .
منم مثل تو ،
زخم خورده ،
درد کشیده ،
تنها و تنها ...
چیزی در من می جوشد

این نوشته ها ....
آرامشی که پشت یک کوه سخت پنهان شده !!!
باز هم می خواهم بشنوم ....
---

دیبا چهارشنبه 20 تیر 1386 ساعت 11:47 ق.ظ http://www.best_love.mihanblog.com

سلام عزیزم...
گاهی اوقات با اینکه تمام تلاشت رو میکنی تا سر نوشت تغییر کنه تا اونکه رفته برگرده یا اونکه میخواد بره نره...باز بی فایدست...

این رسمه زندگیه؟؟

اما گاهی می شه رسم زندگی را یک جور دیگه رقم زد ..
امتحان کن ...
جواب می گیری ..

مسافر چهارشنبه 20 تیر 1386 ساعت 12:19 ب.ظ http://www.sahelearaz.blogfa.com

سلام ممنونم بهم سر زدی اصلا انتظار چنین خوش آمد گویی رو نداشتم

روی کمک من حساب کن .....

امیر چهارشنبه 20 تیر 1386 ساعت 12:24 ب.ظ http://amir.59.blogsky.com

مرسی از ابراز همدردی

هم دردی ...
این روزها کی اهمیت می ده ...
-
ممنونم

پریسا چهارشنبه 20 تیر 1386 ساعت 12:27 ب.ظ http://21mehr.blogfa.com

سلام سحر جون
خوفی؟
چه باحاله ها پاسخ می دی
نمی دونم چی بگم ولی خوندمش
ببخشید دیر اومدم گلم
سی یو
بوس بوس

ممنون ...
من هم بوس بوس

پیشوا چهارشنبه 20 تیر 1386 ساعت 07:18 ب.ظ http://www.theday.blogfa.com


اخه چرا اینجوری؟!

نفهمیدم منظورت را .....

توت کوشولو چهارشنبه 20 تیر 1386 ساعت 08:55 ب.ظ http://darkscare.blogsky.com

سلاااااااااااام هویجوری دلم تنگ شد برات اومدم ببوسمت . .

بوس بووووووووووووووووووووووووووووس

سف+ آبدار ورژنه جدیده . . .

بووس ==> این ماله علی آخه گناه داره . . .(چشمک) حتما بش برسونی هااااااااااااا!بگو زود خوب شه این یه دستوره . . .

این آپدیت بودنت من را کشته ..

به یاد ورژن های قدیمی ...

( بوس ) آبدار .. ( بغل ) محکم ..( عشق ) زیاد
---
الان برا علی خوندم ...
دستورت به زودی اجرا می شه ...

مهدی چهارشنبه 20 تیر 1386 ساعت 10:10 ب.ظ http://www.diarymahdi.blogsky.com

سلام
بازم مثه همیشه عالیییییییییییییی ییییییییی ی یییییییی ی ی ی ی
خسته نباشی
به روز هستم
فعلا

ممنون
الا ن می یام می خونم

مهدی چهارشنبه 20 تیر 1386 ساعت 10:26 ب.ظ http://www.diarymahdi.blogsky.com

راستی من لینک شمارا در وبلاگ خود قرار دادم البت با اجازه
فعلا

حتما لینکتون را اضافه می کنم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 تیر 1386 ساعت 01:01 ق.ظ

دیدن سه عکس کافی بود . یکی پرتره ای از صورت ، دومی عکسی کامل از او و وسومی عکسی که در لباس عروس بود . همین سه عکس کافی بود که ... . دوست دارم زودتر آبان شود تا تولدش را تبریک بگم . اما ... . همین .

امیدوارم اون شخص لیاقت تبریک گفتن را داشته باشه ....
--------
کاش می دونستم کی هستی ....؟
----
اما چی ... ؟ دوست دارم بدونم ؟

نازی پنج‌شنبه 21 تیر 1386 ساعت 09:20 ق.ظ http://naranj.blogsky.com

سلام خوبی؟من؟اره بابا من که خوبم....چه خبرا؟خوب تو یه روز که ۲۴ ساعتم ازش نگذشته چه اتفاقی میتونه بیفته؟؟؟حالم خیلی خوبه یعنی دارم مجبورش میکنم خوب باشه وموفق شدم.

هنوز هم آدم نشدم ...
نمی دونم دست خودم نیست دوست دارم از حال همه با خبر باشم ....
خوش باشی ...

مینو پنج‌شنبه 21 تیر 1386 ساعت 01:45 ب.ظ http://ZHIIVAAR.BLOGSKY.COM

مینو پنج‌شنبه 21 تیر 1386 ساعت 01:49 ب.ظ http://www.zhiivaar.blogsky.com

خیلی زیبا بود
ببخشید یکم دیر سر زدم
موفق باشی


خدایا خودت هم درد تنهایی چشیده ای
سخت است سخت

ممنون
مهم نیست .. این روزها همه گرفتارن ...
باز هم ممنون

---
خدا خودش طعم هر چیزی را که آفریده می دونه ....
این هم رسم روزگار هست که ما هم این طعم ها رابکشم ...
نه ؟

یوسف پنج‌شنبه 21 تیر 1386 ساعت 03:07 ب.ظ http://littlestar.persianblog.com

مهران(کاکتوس)در وبلاگم خداحافظی کرد.. :( اگه کاری داشتین براش کامنت بذارین! :)

خداحافظی را دوست ندارم ....

سعیده پنج‌شنبه 21 تیر 1386 ساعت 08:55 ب.ظ http://kaktoos55.blogsky.com/

اگر به خان من آمدی ای مهربان
برایم چراغ بیاور....

سلام
با یک مطلب جدید بروزم

مدتی هست چراغ ها را خاموش کردم ..
شاید زمان این رسیده که دوباره روشنایی را به زندگیم دعوت کنم ...
حتما یکیش را برات می گذارم کنار ....

تنها جمعه 22 تیر 1386 ساعت 12:33 ق.ظ

سلام . اومدم بگم بروزم . چرا بهتره نفهمم ؟!

من می تونم که بگم ...

نمی دونم اینجا کجاست ..
اینجا که همه چیز مثل عدد های حساب شده توی یک دفتر بزرگ هر روز ورق می خوره و تن خسته من را با خودش به هر طرف می کشونه ...
اینجا مهم نیست چه کسی هست یا نیست ...
من می مانم و تمام لحظاتی که بودن مرا بر دوش می کشند ....
خسته می شوم ...
شاید باید قدم بر روی دنیی دیگری بگذارم ...
سکوت می کنم ...
نباید ادامه داد ...
گوشهایت را بگیر تا نشنوی هر آنچه مرا و آنها را در بر گرفت ....
سرد بود ... اما سوزنده ....
سوزاند اما نه هر آنچه را که باید....
بیشتر از این به دنبال اتفاق نباش .. این بار اتفاق هر کدام از ما خواهیم بود ...
خاموش و گذرا ...
---
موفق باشی

توت کوچولو جمعه 22 تیر 1386 ساعت 01:07 ق.ظ

سلااام!خوبی؟؟خوب خدا رو شکر!

من که خوب نیستم! پاک دیوونه شدم! هرچی آی دی داشتم دیلیت کردم! حوصله هیچ عالم و آدمی رو ندارم! دست بزنم پیدا کردم(وای وای وای و . . .)

خلاصه اینکه یه مدت دارم سرگردون دنباله خودم میگردم!

فهلا بابای!

به علی هم سلام برسون!

بوس بوس

باز هم می خوای من را ببری توی فکر ؟

حضرت عشق جمعه 22 تیر 1386 ساعت 11:02 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

سایت بدجوری سنگین شده هاااااا
نمی خوای بیای اون طرفاااا

منتظرتم !

نمی دونم چرا ... اما کاریش نکردم .. که سنگین شده ....

نازی جمعه 22 تیر 1386 ساعت 09:22 ب.ظ http://naranj.blogsky.com

اپ کن دیگه سحر جوووووووووووووووووووونم....لااقل اگه خودت نمیتونی بده مثل من مامانت اپ کنه.......دلم تنگ شده با اینکه امروز حرف زدیم....یه جوریم امشب دلتنگم اما نمیدونم برای کی یا چی؟شاید خودم......

از همه دور هستم .. هم مامانم هم بابام ...
باید خودم بنویسم ...
فکر می کنی کسی بتونه یک روز واقعیت های من را بنویسه ...
حتی آتوس که خیلی چیزها را می دونه ؟؟؟؟
نه !!
این کار خودم هست ...
الان به روز می کنم ....

آتوس و سینوهه جمعه 22 تیر 1386 ساعت 09:32 ب.ظ http://eae3.blogsky.com

برای من دلتنگی دیگه عزیزم... اینکه سئوال نداره...!!! هه ...

سحر جان.. آپم عزیزم...
این روزا سایت سنگین شده... خبریه..؟؟!
{ چشمک }
( توطئه... )

هه ...!!

اتوس جان ... می دونی چی جوابت می دم پس سکوت می کنم ...
اما سینوهه عزیز من همین الان با شما آشنا شدم ...
همه فایل ها را گوش دادم ....
اما مثل همیشه پر از سوال هستم ....

سارا جمعه 22 تیر 1386 ساعت 11:55 ب.ظ http://eshgh-e-noghreie.blogsky.com

سلام سحر جون
اولین باره که به وبلاگ قشنگت اومدم.

تنهایی خیلی سخته اما اگر با انتظار همراه باشه می شه با هاش کنار اومد.

الهی که همه به آرزوهای قشنگشون برسن مخصوصا تو سحر جون.

با اجاره.........................لینکت کردم.
شاد و موفق باشی
**************************************سارا*****

خوش اومدی دوست خوبم ...
لینکت را اضافه می کنم ....
برات بهترین ها را آرزو می کنم

[ بدون نام ] شنبه 23 تیر 1386 ساعت 04:53 ب.ظ

گیتاروو پنج‌شنبه 4 مرداد 1386 ساعت 02:30 ب.ظ http://www.hazhar2009.blogsky.com/

سلام دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد