someone says something

someone says something

someone says something

someone says something

کودک من ....

 

اتاق مثل همیشه تاریک هست . نور قرمز را روشن می کنم . مثل اینکه کسی خواب باشد ...

روبروی آینه می روم ....

نمیدانم سر دردم برای خستگی است یا کشیدگی زیاد موهایم

بازش می کنم و موهایم بر روی شانه هایم رها می شود ...

هنوز از باران خیس است ....

 آهسته تر به سمت تخت می روم .....

چشمانش بسته است ....

زمان می گذرد ......

همه چیز تغییر می کند ...

یک خیابان شلوغ ...

باد می آید .... موهایم را تکان می دهد ....

مرد روبرویم ایستاده است . یقه کتش را بالا داده و به من چشم دوخته است ...

لبخند می زنم ...

از لبخندش می ترسم......چشمانش را دوست ندارم ....راه برگشتیندارم.....احساس نزدیک شدن ... نه ...

زمان می گذرد ......

هیچ چیز تغییز نکرده است ... چشمانش بسته است .

 اتاق پر از احساس سرد فراموشی است .....

زمان می گذرد ......

همه چیز تغییر می کند .....

کودک .... پسر زیبایی است .... او را در آغوش می کشم ... مثل یک مادر..... صورتش را لمس می کنم ....

مامان مراقب باش اون آدم خوبی نیست ....

اما من ....

پسر به سرعت طرف تو می آید . .... با همان غرور مردانه نگاهم می کنی... تنم را می لرزانی .

دست کودکم را در دستانت می بینم .. حسادت می کنم ....

زمان می گذرد ......

همه چیز تغییر کرده است

چشمانم را باز می کنم  .... صدای سشوار .... بوی عطر ....ژل..... زیبایی ....

 لبخند می زنم....

چشمانم را می بندم......

نظرات 81 + ارسال نظر
کویر چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 11:42 ق.ظ http://kavir2.mihanblog.com

نفهمیدمش

کویر چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 11:52 ق.ظ

وقتی توی روشنی چشماتو ببندی همه چیز سیاه میشه
و وقتی توی شب چشماتو ببندی همه چیز روشن میشه

شازده خانوم چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 11:53 ق.ظ http://shadzekhanoom.blogsky.com

چه جالب شما ....اسم شما رو توی لیست به روز شده ها دیدم.
کلاژ....این نوشته کلاژ است به عقیده من.به خاطر همین هرکسی باهاش نمیتونه ارتباط برقرار کنه.اما کاش هنوز از باران خیس است .... را نمی آوردی .در هیچ کجای نوشته اشاره مجدد بهش نشده و فقط یک صحنه کوچک است که به عقیده من باشه یا نباشه خیلی تاثیر نداره......
اما صلاح خویش بزرگان دانند
زنبیل رو بردار بیار که بروزم

آفتاب چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.yoursun.persianblog.com

عالی بود آفرین.
ولی چه خشونتی؟بیشتر عذاب کشیدن....

آرزو چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 12:43 ب.ظ http://sedayebaranhamishe.persianblog.com/

زندگی جریان داره به جبر نه هندسه و زمان می گذره ...

توت کوچولو چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 01:50 ب.ظ

خیلیل قشنگ بود . . .

امتحان چه طور بود؟!

منم برگشتم بخونی میفهمی چم بود . . .

یه آپه ۶۰۰ صفحه ای کردم!

قربونت بابای

می گل چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 02:18 ب.ظ http://neverforget.blogsky.com

سلام
وقتی نوشته های تو رو می خونم اینگار تاتر رفتم و دارم یه صحنه رو می بینم
عزیزم حس قشنگی رو میدی
خوشحالم که ناراحتی ها موندنی نیست

مینو چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 02:31 ب.ظ http://ZHIIVAAR.BLOGSKY.COM

جالب بود، مثل نمایشنامه می نویسی
راستی تاحالا این کار رو کردی؟ اگر نکردی پیشنهاد می کنم یه امتحانی بکنی حتما موفق می شی

پویا چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 02:40 ب.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

سلام
به جز این واقعیت های من ۲-۳ تا موضوع دیگه بزار
میزاری؟

کفشدوزک بدون کفش چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 02:54 ب.ظ http://www.eham.blogfa.com




سلام ... عالی بود !



دلم رو لرزوند !!!


مخصوصا جمله اخر !

محشر بود !





منم آپـــــــــم !

حضرت عشق --**روزبه**-- چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 03:58 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

حیف شد...................

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 04:31 ب.ظ http://rue.blogsky.com

توصیف زیبایی بود...
منم شب آپ می کنم
خوشحال میشم سر بزنی
دلت شاد

دانش چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 04:37 ب.ظ http://pedramdanesh.persianblog.com

اندر فواید میز توالت ( آرایش ).

نمی دونستم آقا هستین یا خانوم، که با این قطعه، فهمیدم.

از توضیحات تون هم در جهت شفّاف سازی و جلب اعتماد و رفع سوء تفاهم ها، ممنون ام.

م.ج چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 04:39 ب.ظ http://lovsat.blogsky.com

جدا قشنگ بود عالی عالی بود موفق و پیروز باشی

مهدی-دفتر عشق چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 04:45 ب.ظ http://daftareshghe.blogsky.com/

سلام خوبی؟ خیلی زیبا بود..ممنونم از حضورت در دفتر عشق. موفق باشی.

امین چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 04:56 ب.ظ http://amin-k.persianblog.com

امروز که داشتم از دانشگاه بر میگشتم داشتم به نوشته های تو فکر می کردم که می شه برداشتهای محتلفی ازشون کرد...
خیلی دلم می خواد تو یه جمعی بشینیم با خودت راجع به این نوشته ها بحث کنیم...

امین چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 05:08 ب.ظ http://amin-k.persianblog.com

فکر کنم آنی الان اگه مسنجر داری خوشحال می شم پی ام بدی...

دامون چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 05:53 ب.ظ http://damun.blogsky.com

باید دوباره بخونم. دوباره دوباره...
وقت کردی سری بزن و اگه ممکنه به سواله آخره پستم جواب بده
مرسی

[ بدون نام ] چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 06:49 ب.ظ http://sfandiary.blogsky.com




چشمانم را می بندم......

مهشید چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.caticef.blogfa.com

همه چیز تغییر می کنه ولی همه چیز مثل سابقه!!!

بوی بهار چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 07:35 ب.ظ http://booyebahar.blogsky.com/

سلام!
سیمونه، لطف کردی آمدی وبلاگ ما! امیدوارم این ارتباط مستمر باشد! می شه اونچه در زیر شناسنامه ات به انگلیسی نوشته ای برای ما هم ترجمه اش کنی/ممنون می شم

دختر بهار چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 08:05 ب.ظ http://dastanekootah.blogsky.com

افکار به صورت رویاها ظاهر میشوند. به دنبال تغییر . . .

مهران چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 09:21 ب.ظ http://po

عرض شود که ارتباط برقرار کردن با همچین متنهایی یه مقدار دشواره ...
من همیشه ادمای شجاع رو تحسین میکنم ...خوشم اومد از این کویر که یک کلام نوشته نفهمیدم ..و این خیلی عالیه !!

حالا اگه همین فرد که نوشته نفهمیدم میومد به به و چه چه میکرد من ازش خوشم نمیومد ...
راستش یه کمی ادم رو سر در گم میکنی .. باید دوبار یا سه بار متن خونده بشه ...

من احساس میکنم تحول فکری در گذر زمان منظورت بوده ...حالا تا چه حد تونستم با این نوشته ارتباط برقرار کنم خدا میدونه ...

کاش اینجا جواب میدادی ...اینجوری بهتر بود :)

پایدار باشی :))

پدرام چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 09:47 ب.ظ

واااااای سحر خیلی دیگه ادبی شده نوشته هات یه جوراییم بوی غم میده

علی چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 09:54 ب.ظ

مثل همیشه عالی مینویسی
دوست دارم
۰ همسر مهربانم

بوی بهار چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 10:43 ب.ظ

سلام سام وان!
ببخشید من اشتباه خوندم. شما پیام رسان یاهو ندارید؟الان من آن لاین هستم.majidmahboobi@yahoo.com

Tini Talker چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 10:52 ب.ظ http://www.deadly-space.persianblog.com

سلام
شنبه حتما آپ میکنم.. چرت و پرتن دیگه.. همیشه هستن..
چه آپ باشن چه نباشن..!
از این سبک نوشته هم خوشم میاد علاوه بر متنش

شبی! چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 10:56 ب.ظ

می تونم بگم بهت می بالم...نوشتنت حرف نداره دوستی
من کماکان منتظرم..منتظر روزای خوش..با هم..دلم براشون تنگ شده!!

مهران چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 10:58 ب.ظ http://pof.blogsky.com

سلام
اشتباه تشریف نیاوردید و بنده هم عرض خواهی میکنم برای اون ادرس ناقص ..

الان گشنمه و شام نخوردم و مغزم نمیکشه ...فردا با این ذهنیت میخونم مطلب رو تا بفهمم چی گفتین

شما شام چی دارین ؟؟:))

مهران چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 10:59 ب.ظ

ضمنا شما دفعه دوم ادرستون رو خیلی اجق وجق نوشتین :((

ابهام چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 11:34 ب.ظ http://www.ebhamlink2.blogfa.com

متن ادبی بسیار زیبایی بود. خسته نباشی

آلبالو چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 11:44 ب.ظ http://chickenlittle.blogsky.com

سلام
منم سه تا دارم!‌
شبیه عمو جغد شاخدار شدم با این ابرو ها

متنت فوقالعاده بود سحری

یوسف چهارشنبه 6 تیر 1386 ساعت 11:46 ب.ظ http://littlestar.persianblog.com

و ای کاش در این گذر بی رحمانه زمان چشم هایمان برای همیشه بسته می ماند...................

محمد یوسفی پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 12:24 ق.ظ http://www.editor-e-irani1.blogfa.com/

شعرت خیلی سینمایی بود.استفاده از کلمه ی - زمان می گذرد مثل دیزالو است در سینما برای رفتن به گذشته و یا حرکت به سوی آینده. می دونی یهو اینقدر فضای نوشته هات عوض شده که آدم فکر می کنه یه دوران دیگه از زندگیت رو شروع کردی.

سمفونی شعله‌ها پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 02:40 ق.ظ http://symphony-sholeha.blogsky.com

همیشه عاشق موی بلند مامانم بودم.
یک لحظه خودم را جای کودک حس کردم

لعیا افخمی پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 02:59 ق.ظ http://have.blogfa.com/

سلام من یه داستان جدید نوشتم که اگر نظرتونو بدونم خوشحال میشم
در ضمن از اینکه مدام به من سر میزنید ممنون

بوی بهار پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 07:04 ق.ظ http://majid225mahboobi.blogfa.com/

سلامی دوباره!
اولا در اون مورد بگویم که مسأله خیلی حساس است و نباید احساسی برخورد کرد. دین اسلام در همه موارد زندگی انسانی احکامی دارد. از دستشویی رفتن گرفته تا شکار پرندگان و دفن اموات و غیره. این حکم هم یک حکم اختیاری است نه اجباری. آیا بدتر از فواحشی که روزانه خانواده‌ها را با هزاران مشکل روبرو می‌کند است؟ تنها یک راه حل شرعی و برای جلوگیری از مفاسد اجتماعی است. البته در مورد ازدواج پیشنهاد اصلی اسلام ازدواج دائم است...بگذریم.
من مطلب راجع به آقای دولت آبادی را در این یکی وبلاگم هم گذاشته بودم. با عرض شرمندگی شما را به این وبلاگم دعوت می‌کنم.

شبلی پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 08:05 ق.ظ http://sheblie.blogfa.com

زبانی که بکار میبری ساده و گویاست و برشهای زمانی و مکانی بخوبی در متن نشسته و خواننده را سر در گم نمیکند.

مهدی پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 08:41 ق.ظ http://wWw.Axiom-Elf.Blogfa.Com

ای ول

مریم پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 09:02 ق.ظ http://marmary.blogsky.com

زبان قفل شد...

زری پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 10:10 ق.ظ http://www.respina00.blogfa.com/

سلام زندگی همینه دیگه من و تو و دیگر هیچ ............

سحر پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 10:32 ق.ظ http://ma-4ta-doost.blogsky.com

سلام. مرسی که به وبلاگمون سر زدی . وبلاگ بسیار خوبی داری شما. تبریک میگم. موفق باشی.

هوالمعشوق پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 10:42 ق.ظ http://mamalkhabar.blogfa.com

به نظر من که عضو کوچیکی از جمع بزرگ دوستای سحر خانوم هستم، واقعا فضاسازیاشون آدمو به وجد میاره!البته یه سری ایرادات به نوشته هاشون وارده که مطمئنا از روی کم توجهیه که با یه خورده دقت می تونه اونا رو به آثار موندگاری تبدیل کنه.مثل جاهای که ما Turn talk داریم که تمرکز خواننده رو به هم می ریزه یا یه سری جملاتی که خیلی مبهم می مونه و فکرو از متن خارج می کنه...
ولی یه جاهایی واقعا معرکس مثل اینجا:
از لبخندش می ترسم...چشمانش را دوس ندارم...راه برگشتی ندارم...

توت کوچولو پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 12:49 ب.ظ

من اونروز برا این ظهر آپ کردم چون ۲ روز آپ نکرده بودم!از این به بعد طبق روال گذشته هر شب آپ میکنم!

اوکی ؟

بابای

مهتاب پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 01:12 ب.ظ http://jodi.blogsky.com

سلام دوست عزیز . نوشتت را دوست داشتم . با اجازه لینکت می کنم تا در دسترم باشی و همیشه بتونم نوشته هات را بخونم .
به امید دیدار

عطر نعنا پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 01:36 ب.ظ http://golpone.blogsky.com

خیلی زیبا نوشته بودی ....
و چقدر ادم بعدها افسوس میخوره...افسوس داشته هایی رو که الان نداره و افسوس زیبایی که برای یک دیو سپری شده یا شاید هم....
انسان تو هر برهه زمانی یک جور فکر میکنه و دیدگاهش نسبت به اطراف طی زمان تغییر میکنه....
منتظر نوشته های بعدی هستم دوست خوبم.
همیشه دست به قلم باشی.

لعیا افخمی پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 01:57 ب.ظ

میشه در مرد نظرت ریزتر بدونم

قند و گلاب(شمع طرب) پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 02:09 ب.ظ http://ghandogolab.blogfa.com

سلام

صمیمانه منتظر شما هستم

خیلی خیلی دوست دارم نظرتون رو برام بگید
حتما می خونم و نظرم رو درباره مطلبتون می گمُُُ دوست خوبم

مهدی پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 05:18 ب.ظ http://www.diarymahdi.blogsky.com

سلام
اگه زمان می گذرد به فکر این باش که از این زمان بهترین استفاده رو داشته باشی یعنی اونجوری که خودت دوست داری باشه بگذرونش تا بعدن پشیمونی برات نیاره
منم به روزم
فعلا

پینه دوز پنج‌شنبه 7 تیر 1386 ساعت 07:34 ب.ظ http://pineh-doz.blogsky.com

زمان می گذرد اما هنوز چشمم باز نشده است که ببندم.
شادباشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد