33
مرداب نگاهم می لغزد .
رگ هایم خون را زمزمه می کند.
زمان در رگ هایم گم می شود .
و تار و پود وجودم در زیبایی ها برهنه می شود.
34
نسیمی رقص گونه ، مرا نیایش می کند .
چرخ می خورم و سبک بر تو می وزم .