someone says something

someone says something

someone says something

someone says something

گام های دیگران 5

                                                                         منصور پایمرد

برای سیروس رومی و اندوه بزرگش

آسیاب به نوبت

از آن همه کبوتر

چرا تنها تو

نفس افعی را دیدار کردی ؟

( ... دیدار به قیامت

که زهر در جان من است و

پرواز در بال های تو ! )

***

چه بی نوبت

نی زن افعی را

به افسون نغمه ای فرا خواند

تا به دایره ی مرگ

رقصی تازه کند

( اگر آسیاب به نوبت است

نوبت من بود

نوبت من ... )

***

کبوتران به خانه بازگشته اند

یکی کم

و افعی شکم ورم کرده و نیمه سیر

به چنبره خواب می رود

تا نوبت بعد ... !

3/10/87 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
سیب ترش سه‌شنبه 27 اسفند 1387 ساعت 01:45 ب.ظ

ای یاد تو یاد شب غمناک بیابون



بوی شب بارونیُ نمناک بیابون



ای همیشه نزدیک و همیشه دور از این دست



ای خوب ترین و اولین و آخرین دست



هر دستُ به یاد دست گرم تو فشردم



اسم خوبتو به جای اسم همه بردم



هر نامه رو با خیال نامه هات می خونم



هر خطی رو خط خوب و آشنات می خونم



فریاد می زنم با لب بسته،گونه ی خیس



با مرگ منم خاطره ی تو مردنی نیست



بعد از تو دیگه،هیچی تو دنیا دیدنی نیس



حرف هیچ کسی،برای من شنیدنی نیس



وقتی تن من خالیه از تپیدن



هیچی خواستنی،سپردنی،بریدنی نیس



بعد از تو دیگه دنیا برام بی حرکت موند



هر ابری پس از تو،خالی و بی حرکت موند



بوی خونه مون،هوای دلنشین حرفات



بوی نفسات،بوی خودت،طنین حرفات



از تو مُردم و شعر من،از تو ابدی شد



چه تولد عزیز و چه مرگ بدی شد

شهرزاد سه‌شنبه 27 اسفند 1387 ساعت 02:08 ب.ظ

قربون خنده هاو شیطنت هات برم...
قربون بدقولی ها و عذرخواهی کردنت هات برم...
قربون مهربونی و یکرنگی بی وسعتت برم....
دلم برای تمام لحظه هایی که بودی و نیستی تنگه سحرم....
هر روز بیشتر باورم میشه که نیستی...
میگن داره بهار میاد٬ زندگی از نو میاد...
اما بدون تو که سرشار از زندگی و بودن بودی ٬ مگه میشه که بهار بشه؟؟؟زندگی از سر نو بشه..؟؟؟؟
دوستت دارم.....

همسایه سه‌شنبه 27 اسفند 1387 ساعت 06:08 ب.ظ

سلام
اومدم بگم همیشه بیادتم.....

در آن شب سرد پاییز
آهنگ سفر م کردی
از رهگذر دلتنگی
دیدم که گذر میکردی
.......

تو رفتی و دلم غمین شد
رفیق آهی آتشین شد

از آن شبی که برنگشتی

جهان که شادی آفرین بود
به چشم من غم آفرین شد

از آن شبی که برنگشتی

هوناز سه‌شنبه 27 اسفند 1387 ساعت 11:10 ب.ظ http://www.sadegiha.blogsky.com

سحرم...شیرینم...
به خدا بدون تو امسال عید نمیاد...بهار نمیاد... شادی نمیاد
تو عید دنیا بودی که رفتی...

شبی پنج‌شنبه 29 اسفند 1387 ساعت 12:21 ق.ظ

سحر ممنون که زیاد می یای به خوابم..ممنون که هرچی بهت می گم خیلی زور جوابمو می دی و ببخش که هنوز با کارام دلگیرت می کنم...همیشه نگرانم بودی هنوزم هستی.. پیشم باش دوستی من جز خدا و تو کسی رو ندارم

سیب ترش پنج‌شنبه 29 اسفند 1387 ساعت 01:31 ق.ظ

گفته بودی فردا، پشت این پنجره ها، غنچه ای می روید، و کسی می آید، روشنی می آرد.. دیرگاهیست که من، پشت این پنجره ها منتظرم، ولی اینجا حتی، رد پایی هم نیست.

ملیکا پنج‌شنبه 27 فروردین 1388 ساعت 01:51 ق.ظ

روحش شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد