جلبک های سبز تن خسته دریا را نوازش می کنند
خاک هرزگی دریا را می خندد
باد نگرانی سنگ را به بازی می گیرد
درخت سکوت می کند
زن آیینه ها سرگردان در پی هیچ ، تاب بازی می کند
مرد می گذرد.
در این ساعت های معکوس تنهایی
در این آغاز نگران کننده
این همه موج
این همه تنفس های بی مقصد
این همه من .
می گویی خدایی در راه است ؟
سلام دوست عزیز
با دلی گرفته به روزم
راستی نمی خوای به روز بشی ..ما همچنان منتظر
همچنان منتظر حضور گرمتان در سرزمین آفتاب هستم
به روزم عزیزم
سلام دوست خوبم خوبی؟
ممنونم از لطفتون
موفق باشی
سلام ..خوبی ...چه خبر ؟
اغاز راه دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست
این مطلب رو که قبلا خوندم ...راستی لینک دونی خوبی داری ولی بهتر می شد اگه ما هم توش بودی ..موافق نیستی ؟(چشمک )
سلام
خوبی؟
کم پیدا شدی؟
به روز کردم
شر بزن
خوشحال می شم
شاد باشی
آیینه !
سلام سحر خانم شعرتون خیلی زیبا بود لذت بردم موفق باشی.