منتظرت می مانم .....

 

هوا سرد بود به خاطر همین گرمی دستهات را خوب یادم هست

دستم را گرفته بودی

مثل همیشه نگاهت تنم را می لرزاند و بیشتر من را به راهی که به اشتباه رفتم آگاه می کرد .

لبخندت به من امید می داد . میدانستم آمدی تا راه برگشت را نشانم دهی .

اون نور زیاد ...

نمی خواستم بری . دلم برات تنگ می شد .

می دانم زود در عالم بودن ملاقاتت می کنم ..

 

منتظرت می مانم .....