من ۷ تو چند ؟ ( جواب من به دعوت نامه مانی )

 

کی می گه بین آدم ها هیچ فرقی نیست ؟ خود تومگه فرق نمی گذاری .... ؟ اگه بگی نه دروغ گفتی ... یادم می یاد توی یک آموزشگاه درس می دادم یک بچه بود که فوق العاده من را به یاد یکی از دوستام می انداخت . من به این بچه توجه خاصی داشتم . زمان که می گذشت می دیدم که به آدم های خاصی احساسات متفاوتی را دارم . مثلا بعضی از شاگردهام را بیشتر دوست داشتم ....

اما با کار کردن روی خودم سعی کردم همه را به یک اندازه دوست داشته باشم تا حدی هم  موفق بودم اما باز مسائلی این وسط می موند که کسی را برام عزیز تر می کرد .....

امروز بعد از گذشت سالها از اون جریانات و فکرها به این نتیجه رسیدم که این کار با مبارزه و با هیچ چیز دیگه درست نمی شه ....

همه بین اطرافیانشون فرق می گذارن از یک معلم ساده گرفته تا استاد دانشگاه تا رئیس دانشگاه  و ......

شما هم فرق می گذاری اما درجه فرق گذاشتن متفاوت هست من از 10 به خودم 7

می دم ....شما چی ؟

 

 

 

 

مانی من را به یک بازی دعوت کرده ...

 

من و مسابقه

چرا همیشه باید تو مسابقه هایی  شرکت کنیم که بقیه برامون طراحی میکنن؟خوب بگذارین بگم که میخوام چیکار کنم. منم میخوام یه موضوعی رو طرح کنم که شاید برای همه ما یه جورایی یکی از بزرگترین اتفاقاتیه که توی زندگیمون افتاده.اونم وبلاگ نویسیه !

اولین باری که نوشتین چه روزی بود .چه حسی داشتین و چرا تصمیم گرفتین بنویسین ؟ میدونستین که خدا این استعداد بزرگ خدادادی رو تو وجود شما گذاشته یا اینکه اصلا خبر نداشتین؟

 

 

یادم می یاد سال 79 یا 80 بود برا بار اول شروع به نوشتن کردم با هدف اینکه احساساتم را نسبت به اتفاقات روزانه بنویسم .... اون موقع توی  پرشین بلاگ صفحه داشتم . صفحه ام بوی شادی می داد و همیشه حتی در اوج ناراحتی از خنده می نوشتم...... زمان گذشت و دست به نوشتنم بهتر شد اما  نمی دونم چرا یک روز همه چیز تموم شد ..... 6 ماه نمی نوشتم . شاید دیدم خیلی به زندگی تغییرپیدا کرده بود . تازه وارد دانشگاه خبر شده بودم سال 83  بود حال و هوای خاصی داشتم . دوری از خانواده و شروع یک زندگی جدید بار سنگینی را روی دوشم گذاشت .  انتخابات ریاست جمهوری  هیجان من را برای درگیر بودن در دنیای ارتباطات بیشتر کرد اما هنوز نیاز به عادت کردن داشتم ...

تا اون اتفاق دردناک افتاد .... سقوط هواپیمای خبرنگاران .  اتاق خبر برای من شروع دوباره بود .تصمیم گرفتم بنویسم .. اما اسمش .... یاوه گویان  و شروع کردم .....

  

حرف اول

سلام

شروع (داخلی اتاق خبر )

من مسئول نیستم ....

اطلاعات به روز ...سیاست هایی نا مرتب مانند علف های جلوی در دانشگاه ....

هدف : نا معلوم ...شاید در امتداد c-130 ....

یکی یک چیزی میگه من هم می گم تو هم می گی....

 ---------

من هم این دوستان وبلاگ نویسم را به این بازی دعوت می کنم

 

۱ - آلبالو خانم   

۲ - فرزاد > قشنگ ترین اشتباه زندگی من

۳ - زیر سایه عشق

۴ - ممل خبر

۵ - بوف کور

۶ - نقاب > آتوس

-----------

و اما حرف آخر از مخابرات به خاطر بر طرف کردن مشکل فیلترینگ

و از بلاگاسکای به خاطر رفع مشکل هک خیلی تشکر می کنم

 

و اون کسی  که اینجا را هک کرد  هیچ وقت نمی بخشم اون دنیا همدیگر را می بینیم

 

 

 

روزهای خوشی را براتون آرزو می کنم

سربلند و شاد باشید

دوست شما someoen