۷ از باورهایت بارور می شوم وقتی می خندی 8 تشنه زمزمه ات بودم آمدی سیرابم کردی 9 به اندازه ی ستاره های آسمان دوستم داشتی اما آسمان ابری بود 10 یک ورق نگاه تا آخر بودن ها کافیست آفتاب گردانی می شوم ، و به دنبال دستان گرمت ، حرکت می کنم ، 11 پروانه ها می خوانند سرود سنگ را و تنها، بی آب می شکند در حرکت ناگهانی باد . اهل دیار تاریکی به سوگ سحر می نشینند ، و ناگاه به خواب می روند در آغاز بیداری بنفشه ها . |