شعر ها (۳)

۷

از باورهایت بارور می شوم

وقتی می خندی  

8

تشنه زمزمه ات بودم

آمدی

سیرابم کردی  

9

به اندازه ی ستاره های آسمان دوستم داشتی

اما

آسمان ابری بود  

10

یک ورق نگاه تا آخر بودن ها کافیست

آفتاب گردانی می شوم ،

و به دنبال دستان گرمت ،

حرکت می کنم ، 

11

پروانه ها می خوانند سرود سنگ را

و تنها، بی آب می شکند در حرکت ناگهانی باد .

اهل دیار تاریکی به سوگ سحر می نشینند ،

و ناگاه به خواب می روند

در آغاز بیداری بنفشه ها .