تا بیگانگی علف را در هیاهوی رنگارنگ زمان باور کنم .
خورشید شعله فانوسم می شود ،
آنگاه که در جستجوی تو لحظه ها را در تلاطم خواهش سپری می کنم خورشید
2
در ییلاق وسیع ترین سایه آسمان ،
در انشعابات آشنای یک راه ،
در تپش نازکترین تکان لب ها ،
تسلیم نفس های سایه مهتاب می شوم در آغاز پنجره .
در میان وزن خروشان نگاه شب ،
کجاست دقیقه های سرشار؟