منصور پایمرد برای سیروس رومی و اندوه بزرگش آسیاب به نوبت از آن همه کبوتر چرا تنها تو نفس افعی را دیدار کردی ؟ ( ... دیدار به قیامت که زهر در جان من است و پرواز در بال های تو ! ) *** چه بی نوبت نی زن افعی را به افسون نغمه ای فرا خواند تا به دایره ی مرگ رقصی تازه کند ( اگر آسیاب به نوبت است نوبت من بود نوبت من ... ) *** کبوتران به خانه بازگشته اند یکی کم و افعی شکم ورم کرده و نیمه سیر به چنبره خواب می رود تا نوبت بعد ... ! 3/10/87 |