آغاز؟

 

جلبک های سبز تن خسته دریا را نوازش می کنند

خاک هرزگی دریا را می خندد 

باد نگرانی سنگ را به بازی می گیرد

درخت سکوت می کند

زن آیینه ها سرگردان در پی هیچ ،  تاب بازی می کند

مرد می گذرد.

 

در این ساعت های معکوس تنهایی

در این آغاز نگران کننده

 

این همه موج

این همه تنفس های بی مقصد

این همه من .

 

می گویی خدایی در راه است ؟