کدام سو؟

 

 

زمان خروشان پیش می رود

سایه های تنهای خیابانگرد مرا زیر چشمی برانداز می کنند

فوران های گندیده احساس ،

حوضچه های شهر را پر از نابودی کرده اند

سعی می کنم به آرامی قدم بردارم.

برگی به اتفاق رها می شود.......

زنی بردگی خود را بلند بلند می خندد .....

کوچه به روی بوسه ای چشمانش را می بندد .....

پنجره ای از شهوت عشقی دروغین فریاد می زند......

کودکی خندان سگی را سنگباران می کند.....

 شهر در آةشی نامرعی نفس می کشد ...

 

نمی دانم در این پهنای مرگبار

به کدام سو باید ؟