زن آینه

 

اتاق بوی آشنایی داره .

چراغ را خاموش می کنه تا توی تاریکی بهتر ببینه ... صدای نفس هاش کنار گوشم تنم را می لرزونه . ...

تا به خودم می یام می بینم غرق در حس مردانگیش شدم ....

زمان نمی تونه باعث شه احساس امنیتم را از دست بدم. عقربه های ساعت با تمام قدرت تلاش می کنن من را از اون چیزی که باید دور کنند .

بی اهمیت از کنارش می گذرم .. چشمام را می بندم ......

ادامه می دم .....

 

خانه مثل همیشه است

یک دوش آب سرد .... 

حتی اون هم نمی تونه گرمای تنم را از بین ببره ....

 

روبروی آینه می شینم ..... با دقت به هر آنچه من را نقش زده  نگاه می کنم ....

دوست دارم زن آیینه به خواب طولانی فرو رود...

 

رژ لب صورتی را بر می دارم و خط بزرگی بر روی چهره زن می کشم .....

 

 

* دوستان جواب نظرات  را در هر پست مشاهده کنید ...