در پایان نور ،
خود را در انعکاس تنهایی می یابم .
و به آغاز خلوت گاه خود می اندیشم ،
و همه ی وجودم را ،
در انتهای خواب به تماشا می نشینم .
4
جلوه ای ، رویایی را دگرگون می کند ،
آنگاه که ،
آهنگ باد می لرزاند شاخه های غرق در آسمان را .
گل می خندد ،
و ستاره ها به خواب می روند .
5
وقتی در وسعت آب می باری
من غرق نگاهت می شوم
6
لیلی مرگ را می گرید
مجنون در اشک ها
غرق می شود
1
۱
چشمانم را به دیدارت می گشایم
تا بیگانگی علف را در هیاهوی رنگارنگ زمان باور کنم .
خورشید شعله فانوسم می شود ،
آنگاه که در جستجوی تو لحظه ها را در تلاطم خواهش سپری می کنم خورشید
2
در ییلاق وسیع ترین سایه آسمان ،
در انشعابات آشنای یک راه ،
در تپش نازکترین تکان لب ها ،
تسلیم نفس های سایه مهتاب می شوم در آغاز پنجره .
در میان وزن خروشان نگاه شب ،
کجاست دقیقه های سرشار؟
ادامه مطلب ...بهار بهترین بهانه برای آغاز و
آغاز بهترین بهانه برای زندگیست
نوروز یعنی هیچ
زمستانی ماندنی نیست
گرچه کوتاه ترین شبش یلدا یاشه
سلامت ُ شاد و موفق باشید
سال نو همگی مبارک
خدایااااااااااااااااااااااااااااا عاشقتم
منصور پایمرد
برای سیروس رومی و اندوه بزرگش
آسیاب به نوبت
از آن همه کبوتر
چرا تنها تو
نفس افعی را دیدار کردی ؟
( ... دیدار به قیامت
که زهر در جان من است و
پرواز در بال های تو ! )
***
چه بی نوبت
نی زن افعی را
به افسون نغمه ای فرا خواند
تا به دایره ی مرگ
رقصی تازه کند
( اگر آسیاب به نوبت است
نوبت من بود
نوبت من ... )
***
کبوتران به خانه بازگشته اند
یکی کم
و افعی شکم ورم کرده و نیمه سیر
به چنبره خواب می رود
تا نوبت بعد ... !
3/10/87
امین فقیری
مگر زیباتر !
فریاد می زنی
صدایت
اما نمی آید
می نگری
ناباورانه به پیرامونت
کجایند
این آهوان دشت
این قله های پربرف و
این شکوفه های زمستانی شیراز ؟
و این پرسش
می چرخد در ذهنت
مگر زیباتر از من
کسی نبود ؟!!!
شیراز دیماه 87
پیمان جهان بین
14 دی ماه 87 مکزیکوسیتی
سلام سیروس عزیزم ، سلام اعظم خانم عزیز .
از روزی که خبر شوم و بد را شنیده ام در اینجا ( مکزیک ) هستم . دیدم تاب و توان برگشتن به شهرستان را ندارم . گفتم در مکزیکوسیتی بمانم ، شاید طوری خودم را سرگرم کنم ، کمتر اشک بریزم . شاید آتش دل آتش گرفته ام . کمی خاموش تر شود. . نه ! حال و احوالم در همان حال و هوای چهار روز پیش است و شاید هم که بدتر .
و اما راستش را بخواهید نمی دانم چه بگویم و چه بنویسم . حرف و کلام و نوشته و جمله کاهی است در برابر این کوه تاسف و تاثر ...