someone says something

someone says something

someone says something

someone says something

زن آینه

 

اتاق بوی آشنایی داره .

چراغ را خاموش می کنه تا توی تاریکی بهتر ببینه ... صدای نفس هاش کنار گوشم تنم را می لرزونه . ...

تا به خودم می یام می بینم غرق در حس مردانگیش شدم ....

زمان نمی تونه باعث شه احساس امنیتم را از دست بدم. عقربه های ساعت با تمام قدرت تلاش می کنن من را از اون چیزی که باید دور کنند .

بی اهمیت از کنارش می گذرم .. چشمام را می بندم ......

ادامه می دم .....

 

خانه مثل همیشه است

یک دوش آب سرد .... 

حتی اون هم نمی تونه گرمای تنم را از بین ببره ....

 

روبروی آینه می شینم ..... با دقت به هر آنچه من را نقش زده  نگاه می کنم ....

دوست دارم زن آیینه به خواب طولانی فرو رود...

 

رژ لب صورتی را بر می دارم و خط بزرگی بر روی چهره زن می کشم .....

 

 

* دوستان جواب نظرات  را در هر پست مشاهده کنید ...

نظرات 91 + ارسال نظر
امیر چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 10:40 ق.ظ http://amir64.blogsky.com

سلام

من هستم توت کوچولو

زیاد تو آینه نگاه نکن زده می شی هااااااااااااااا

حالا چرا صورتی دیگه از مود افتاده lol

من مثل همیشه سر در نیاوردم.

سلام توت کوچولوی بدلی ....

نه از دیدن لذت می برم ...گفتم که خوشکلم فراموش کردی

نه روی مد نمی گردم .....

بلاخره یک روز می فهمی

crazy چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 10:44 ق.ظ http://crazily.blogfa.com

سلام ... مرسی سر زدی

آینه رویایی بیش نیست برای آنچه می‌خواهیم ببینیم و دلخوش باشیم از نقش و نگارها ...

آینه ...
گاهی اگه دقت کنی خیلی بهت راست می گه ........

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 11:05 ق.ظ http://rue.blogsky.com

این مطلبت خیلی قابل لمس بود....
دلت شاد
منم آپ کردم طولانیه اما خوندنش بد نیست

ممنون

دل تو هم شاد

الان می یام

هوالمعشوق چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 11:17 ق.ظ http://mamalkhabar.blogfa.com

گذشته هیچوقت آینده ی آدم رو رغم نمی زنه!!! به فکر آینده باش.گذشته در آینه باقی نخواهد ماند...
فقط همین! از زبان یک دوست

محمد جان
من از گذشتم خیلی دورم ....

سهیلا چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 11:33 ق.ظ http://livingmylife.blogfa.com/

نمیدونم چیرو خط زدی با رژ لب صورتیت ولی حتما میدونی که این فقط یه .....

شکل نوشته هات برام جالبه
امیدوارم یه روزی این روح لطیف پنهان شده پشت این پرده سیاه رو ببینم تا اونروز امیدوارم خودم هم تونسته باشم کاری برای خودم بکنم:)

پایدار باشی

سلام سهیلا جان

-----

آره می دونم ...

---
ممنونم
امیدوارم ....

مهشید چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 11:53 ق.ظ http://caticef.blogfa.com

خیلی قشنگ بود. داغ شدم.

مرسی

خجالت کشیدم ....

امیر چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 12:02 ب.ظ http://amir.59.blogsky.com

سلام
چه سنگین می نویسی
اگر منظورت و فهمیده باشم خیلی با حال بود آدم و به فکر می بره

امیدوارم فهمیده باشی

ممنون دوست خوبم

سمفونی و رقص شعله‌ها چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 12:06 ب.ظ http://symphony-sholeha.blogsky.com

رژ لب صورتی ... خط بزرگی بر روی صورت و چهره ...
منو یاد خاطره‌های خط خطی میندازه!

خاطره های خط خطی ...
اهی باید خط هاشون را پاک کرد
اما گاهی باید پارشون کنی که حتی جایی برای پاک کردنش نمونه ....

سیب ترش چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 12:11 ب.ظ http://www.sibtorsh.blogfa.com

سلام به تو عزیز
ممنون از حضور سبزت و مرسی که خبرم کردی

روبروی آینه می شینم ..... با دقت به هر آنچه من را نقش زده نگاه می کنم ....

دوست دارم زن آیینه به خواب طولانی فرو رود...


گاهی نگاه به خودمون مارو میبره به چند سال پیش بعد با یاداوری اون خاطرات حالت بد می شه می خوایی تو صورتت تغییر ایجاد کنی که دیگه یادت نیاد اون روزها به خاطر همین رژ صورتی رو به لبات می زنی تا دیگه ارزو نکنی به خواب طولانی بری

در پناه خالق سیب

پایدار باشی و پیروز

سلام
خواهش ...

....
....

آره آینه انتخاب خوبی هست برای یاد آوری

تو هم

تو هم + سربلند

سیب ترش چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.sibtorsh.blogfa.com

راستی منم متولد ابانم

در ضمن لینکت کردم با اجازه

چه خوب ..........
الان لینکت را اضافه می کنم ...

مهدی چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 12:21 ب.ظ http://www.diarymahdi.blogsky.com

سلام سحر جان عزیز
محشر بود

مرسی مهدی جان

مهدی چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 12:22 ب.ظ http://www.diarymahdi.blogsky.com

راستی به روزم
فعلا

الان می یام

کفشدوزک بدون کفش چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 12:40 ب.ظ http://www.eham.blogfa.com



سلام سحر جونم !





وقتی که میگی به روزم ذوق دارم بیام پیشت و پستتو بخونم !




این پستت هم که معرکه بود !


کاشکی با روژت لبشو رنگ میکردی.... نه اینکه روش خط میکشیدی







فدات شم ....









نانویسنده. ..... بــــــــــــوس !

سلام عزیزم

ممنون لطف داری


قابل تو رانداره


زیاد لبش را رنگی کردم .. بسشه دیگه


خدا نکنه عزیزم ....


تو که خودت آخر نویسنده هشتی .. مخصوصا اون پست تعجب ....

شبی! چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 01:03 ب.ظ

لذت می برم از فهمیدن نوشتهات...مرسی که خواستی بفهمم!!
عالی بود عزیزم...

خوشحالم شبنم عزیزم ...
برات بهترین ها را آرزو می کنم

بلوچی چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 01:11 ب.ظ http://parparook.blogsky.com

کاش با رژ لب مشکی می کشیدی...
موفق و پاینده باشی و بمانی

ندارم .....
شما هم همینطور

پویا چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 02:04 ب.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

سلام
منم با رژ مشکی موافقم

لازم شد برم رژ مشکی بگیرم .....

jouker چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 02:57 ب.ظ http://jouker.blogsky.com

به نظرم بهتر بود فقط روی لبهاش یک ضربدر بزرگ می کشید.

نگاهش را چی کار می کردم ؟؟؟؟؟؟

پویا چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 03:12 ب.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

آپم با بیوگرافی متالیکا

باید جالب باشه ..
بلاخره آپ کردی...
می یام

سحر چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 03:24 ب.ظ

سحر کمکم کن من دارم تو خودم غرق میشم!!!!!!

نجاتم بده . . .

چرا آخه ...
بگذار کمکت کنم ...
سحر می دونی که تا خودت نخوای نمی شه ............

کویر چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 03:51 ب.ظ

چرا خودت نمیری توی آینه ؟

چرا باید برم ؟؟؟؟
اونجا جایی برا من نیست ..
هست ؟

فرزاد چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 04:14 ب.ظ http://filmania.blogfa.com

سلام
ممنون که به من سر زدید.
چرا؟ چرا اینقدر تلخ و سیاه؟ من از نشته شما لذت بردم اما مو بر اندامم سیخ شدو ازآن به شدت ترسیدم. نکند شما واقعا این طور کهمی نویسید همینطور هم به دنیا نگاه میکنید؟چار این قدر سیاه؟ چرا این لوگوی ترسناک؟
به هر حال امیدوارم خداوند دل شما را پرازنور و برکت نگهداره.

هر کس که از تاریکی نوشت دلیل نمی شه دلش تاریک باسه ...
دنیای من نور هم داره ...
اما خیلی ها از اون نور نوشتن چون دیدنش راحته ..
اما توی تاریکی خیلی چیزها هست که راحت دیده نمی شه ....
خوب من می بینم و می نویسم ....
ترسناک نیست ...
فقط واقعی هست ...

بوی بهار چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 05:12 ب.ظ http://booyebahar.blogsky.com

از خدا می‌خوام برای شما ذوق بیشتر بده و به من پول بیشتر!
به شما وسعت دید بهتر و به من فهم بیشتر!
از خدا می خوام شما را به آرزوتون برسونه و مرا به آرزوهام!

آمیییییین

ممنون

onso چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 06:11 ب.ظ http://onso.blogfa.com/

کاش همیشه می توانستیم بگذریم .
زن واژه غریبیست .
واژه ای که هیچگاه شناخته نخواهد شد .

سخت نیست ... باید امتحان کرد ....
غریب ....
شاید کسی نخواسته اون را بشناسه ...!!!!!؟

amin چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 07:14 ب.ظ http://edvarde7.blogfa.com

سلام گلم
مرسی که سر زدی
روراست بگم قشنگ بود ولی من سر در گمی وکلافگیه شخصیت رو حس نکردم فقط از زبون تو شنیدم
انگار یه حس معمولی بود
البته قلمت خوب بود وبا جسارت
نقدم هم شخصی بود بازم بیا@

سلام
خواهش می کنم
ممنون
آره قبول دارم ... همه اینها یک حس معمولی هستن ....
ممنون
من عاشق این هستم که نقد بشم ... خوب و بد ...
حتما میام ..
آپ کردی خبرم کن

لطیف چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 07:56 ب.ظ

آینه...
بعضی وقتا آینده را میشه تو آینه دید... اگه جلوی آینه هم خوابت ببره سرانجام تو خواب بازم جلوت سبز میشه...

آره
نکته جالبی بود ....
خواب ...
دلم براش تنگ شده .........

رهگذر چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 08:50 ب.ظ http://www.shabe25.persianblog.com

باز هم مجهول ......یاحق

چی مجهوله ؟؟؟؟

دل شکسته چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 10:26 ب.ظ http://http//whitecats.blogfa.com

سلام
مرسی از اینکه به اومدی سراغم ببخشید که یک مقدار دیر شد
آن دم که محسور ناشناخته شوی
دیگر پایانی بر این زیارت نیست
سفری است بی انتها و بی پایان
همیشه در راه سفری خستگی ناپذیر
خوشحال میشم باز هم به من سر بزنی.

خواهش می کنم ....

زیبا بود ..

حتما باز هم می یام ...

مینا منصوری چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 10:30 ب.ظ http://www.mina_m_6760.persianblog.com

بسیار زیبا...مثل همیشه جذاب و تاثیر گذار...افرین بر تو قلمت و ذهن خلاقت....
یه صحبت کوچولو...
((و من یتوکل علی الله فهو حسبه))...من که تازه بهش رسیدم سعی کن درکش کنی ...یا حق

ممنون لطف داری مینای عزیزم

میشه معنی فارسیش را برام بنویسی؟

Tini Talker چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 10:37 ب.ظ http://www.deadly-space.persianblog.com

اتاق... مرد... آب سرد... آینه... و رژ لب...
حسش غریب نیست....
.
هم خونه ایم هم کنارمه داره می خونه ... ولی نظری نمی ده! میگه نمیشه فهمید تو کله های شما چیه..!

آره آشناست .. نه ؟

بهش بگو ... این چیزی که اینجا می گذره ( منظورم کله های ما است ) خیلی قابل درک هست اما به شرطی که مثل ما ببینی ....

مثل ما دیدن سخته ....
نمی گم ما متفاوتیم ... یا بهتریم ... نه .... اما ......

بقیش را خودت بهش بگو

محمد یوسفی چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 11:51 ب.ظ http://www.editor-e-irani1.blogfa.com/

من می گم داری قصه می گی می گی نه. چرا اصرار داری بگی همه ی این آدما تویی؟ بعد مدتا یه قصه هی تک راوی نوشتی.

من هیچ اصراری ندارم ...
اما .. چرا دروغ بگم ....؟

مهسا پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 01:03 ق.ظ http://goles0rkh.persianblog.com

شروع قشنگی داشتی...اتاق بوی اشنایی داره...اما با یک بار خوندن نمیشه کل داستان رو فهمید تنها میشه گفت حس کردم چه حسی رو میخوای منتقل کنی!

همین هم خیلی خوبه ....

ممنون

مهتاب پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 01:28 ق.ظ http://jodi.blogsky.com

سلام
قشنگ نوشتی و بهتر از همیشه قابل درک بود .
به امید دیدار.

معلومه یک پله رفتم جلوتر ...
از این بابت خوشحالم ....

به امید دیدار

غزل پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 08:40 ق.ظ http://www.ghazalghazal.persianblog.com

سلام

خیلی زیبا و قشنگ و تاثیرگذار می نویسی

وحست را خیلی قشنگ منتقل کردی

سلام
لطف داری
ممنون

افسانه پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 08:42 ق.ظ http://www.dehkadeyeroya.blogsky.com

سلام
ممنون از حضورتون
ممنون که حرفتونو رک زدین
اما باید بگم این شعرو من نگفتم شعر از آقای مهدی اخوان ثالث هست.

چه جالب ...
من نشنیده بودم ..
ببین دیگه کارم به کجا رسیده که شعر اون را نقد می کنم .........


D:D:D:D:D:

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام زن آیینه ها .
مطمئنی که کس دیگری در آینه نبود ؟

نه .. فقط اون بود ...
تنها ... و پر از سوال ..........

سهیلا پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 09:59 ق.ظ

سلام
ممنون برای پاسخی که دادی خوشحالم که ....

به روزم دوست من!

خواهش می کنم ...

الان می یام ....

آفتاب پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 10:12 ق.ظ

wowwwwwwwwwwwww
راستش وقتی نوشته هاتو میخونم فقط همینو میتونم بگم.یک حس خاصی دارد که من باهاش احساس نزدیکی میکنم.شاید واسه اینه که من حتی در جمع هم که هستم دارم فضا را یک جور دیگه تحلیل میکنم...یعنی خودم به صورت یک انسانی که حتی وجوده خودش هم براش جالبه و تازگی داره..نمیدونم چه جوری بگم...

چه جالب ...
این حس را خیلی دوست دارم ....
تحلیل متفاوت فضا ...
من هم همینطور .
گاهی دوست دارم بیشتر خودم را ببینم حتی دلم برا خودم تنگ می شه .. همیشه یک چیز جدید توی خودم می بینم ...

می فهمم ....

سهیلا پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 10:19 ق.ظ

ممنون برای لینک (:
اگه بخوای دیگه اما و اگر معنی نداره!
اگه باید با جریان حرکت کنی بهتر نگاش کن شاید این تنها راهت باشه پس به بهتری نحو ممکن مسیر رو طی کن!
اگه فکر میکنی باید تو سیاهی بمونی (یعنی به اجبار ) دنبال حکمتش بگرد!! هیچ چیز تو این دنیا بی دلیل نیست و این رو بدون که ظلم . ظالمی وجود نداره ما فقط داریم نقشمون رو تو این دنیا بازی میکنیم نه بیشتر نه کمتر!!
اینا رو برای تو نمیگم اینا چیزایی هستن که خودم با تمام وجود به انجامشون نیاز دارم !! فقط باید همت کنم همین و تو هم دوست گلم یکی هستی مثل من!!!!


پایدار باشی

قابل نداشت ...

آره حق با تو هست ..
از ماست که بر ماست ....
باید حکمتش را پیدا کنم ...شاید هم راهش را ...
بیشتر فکر می کنم ..

ممنون

شازده خانوم پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 11:02 ق.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

خیلی خوشمان آمد.بهتر از پست قبلی بود.ملموس.
دلم میخواد روزی ببینمت

خوشحال هستیم از خوشحالیتان

حتما اگه بشه چرا که نه .....

پیشوا پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 01:12 ب.ظ http://www.theday.blogfa.com

آن چه را خود داشت از دیگری تمنّا می کرد...

خوب شاید باید بهش بگیم که داره ......... شاید نمی دونه ..
این وظیفه کی هست ....؟

ایماگر پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 02:17 ب.ظ

دختران رومی و شبهای گس
مردهای وحشی و شور هوس
جرعه‌های عشق را کم کم بچش
سربکش جام جنون را یک نفس

چه جالب
بدون اینکه بدونی
اولش به من می خوره
دختران رومی ......

رویا پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 02:25 ب.ظ http://royakvn.blogsky.com

من لینک شما رو گذاشتم (:

ممنون
من هم ...

مرد خاکستری پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 03:12 ب.ظ http://hkhakestari.persianblog.com

سلام سام وان
این امکان پاسخگویی به نظرات محشره
اولین باره که می بینمش
اگه بگی چطوری فعالش نکردی
خوب میشه
امیدوارم مخصوص بلاگ اسکای نباشه
موفق باشی

سلام والا نمی دونم توی وبلاگ های دیگه چه جوری هست ...
ممنون

بنگری پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 03:36 ب.ظ http://www.bangeree.blogsky.com

سلام دوست عزیز
ممنونم که همیشه سرى بهم میزنى و عذر میخوام که دیر جوابت رو دادم ، مدتى بود مسافرت بودم و دسترسى به نت نداشتم .

میخواى با رژ لب صورتی چهره زن رو محو کنى یا چهره ش رو از درد و غمى که داره رنگى تازه بهش بدى ؟؟؟

خیلى جالب بود ...
موفق باشى

خواهش می کنم
خوشحالم که خوب هستی

این هم فکر بدی نیست ....

تو هم موفق باشی

دانش پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 03:40 ب.ظ http://pedramdanesh.persianblog.com

یه بار دیگه مطلب رو بخونین، جواب سوال تون رو می گیرین ...

----------------------------------------

خیلی خوبه که این وبلاگ، داره از ژانر وحشت، به ژانر عشقی/سکسی، تغییر ماهیّت می ده.

باشه ...

---------

آره شاید ...

مینا منصوری پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 03:49 ب.ظ http://www.mina_m_6760.persianblog.com

هر کس بر خدا توکل کند و خداوند او را بس است....
اینم معنیش عزیییزم

آها ...
ممنون

ایماگر پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 04:34 ب.ظ

از کجا می‌دونی ندونسته نوشتم؟
مصاحبه‌تو با ایسنا خیلی وقت پیش خوندم.
فی‌البداهه دوبیتی به نظرم اومد و نوشتم.
حسابی ناامیدم کردی : ((

آها......
من را ببخش
ممنون

آرش پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 04:35 ب.ظ http://sootahdelan.myblog.ir

آفرین داره واقا که نوشته های زیبایی داری
امیدوارم همین طوری پیشرفت کنی

ممنونم
نظر لطف شماست

امیر پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 04:42 ب.ظ http://www.signor666.blogsky.com/

سلام مرسی که سر زدی

اما آینه

آینه فریادی بی صداست
واقعیت در درون آن پیدای پنهان است

آره .. اما باید تکلیفش را روشن کنم ...
خیلی زود...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 تیر 1386 ساعت 06:10 ب.ظ http://sfandiary.blogsky.com

آینه رویایی بیش نیست

بر عکس ...
آینه واقعیت تلخی است .....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد