اتاق بوی آشنایی داره .
چراغ را خاموش می کنه تا توی تاریکی بهتر ببینه ... صدای نفس هاش کنار گوشم تنم را می لرزونه . ...
تا به خودم می یام می بینم غرق در حس مردانگیش شدم ....
زمان نمی تونه باعث شه احساس امنیتم را از دست بدم. عقربه های ساعت با تمام قدرت تلاش می کنن من را از اون چیزی که باید دور کنند .
بی اهمیت از کنارش می گذرم .. چشمام را می بندم ......
ادامه می دم .....
خانه مثل همیشه است
یک دوش آب سرد ....
حتی اون هم نمی تونه گرمای تنم را از بین ببره ....
روبروی آینه می شینم ..... با دقت به هر آنچه من را نقش زده نگاه می کنم ....
دوست دارم زن آیینه به خواب طولانی فرو رود...
رژ لب صورتی را بر می دارم و خط بزرگی بر روی چهره زن می کشم .....
* دوستان جواب نظرات را در هر پست مشاهده کنید ...
سلام
من هستم توت کوچولو
زیاد تو آینه نگاه نکن زده می شی هااااااااااااااا
حالا چرا صورتی دیگه از مود افتاده lol
من مثل همیشه سر در نیاوردم.
سلام توت کوچولوی بدلی ....
نه از دیدن لذت می برم ...گفتم که خوشکلم فراموش کردی
نه روی مد نمی گردم .....
بلاخره یک روز می فهمی
سلام ... مرسی سر زدی
آینه رویایی بیش نیست برای آنچه میخواهیم ببینیم و دلخوش باشیم از نقش و نگارها ...
آینه ...
گاهی اگه دقت کنی خیلی بهت راست می گه ........
این مطلبت خیلی قابل لمس بود....
دلت شاد
منم آپ کردم طولانیه اما خوندنش بد نیست
ممنون
دل تو هم شاد
الان می یام
گذشته هیچوقت آینده ی آدم رو رغم نمی زنه!!! به فکر آینده باش.گذشته در آینه باقی نخواهد ماند...
فقط همین! از زبان یک دوست
محمد جان
من از گذشتم خیلی دورم ....
نمیدونم چیرو خط زدی با رژ لب صورتیت ولی حتما میدونی که این فقط یه .....
شکل نوشته هات برام جالبه
امیدوارم یه روزی این روح لطیف پنهان شده پشت این پرده سیاه رو ببینم تا اونروز امیدوارم خودم هم تونسته باشم کاری برای خودم بکنم:)
پایدار باشی
سلام سهیلا جان
-----
آره می دونم ...
---
ممنونم
امیدوارم ....
خیلی قشنگ بود. داغ شدم.
مرسی
خجالت کشیدم ....
سلام
چه سنگین می نویسی
اگر منظورت و فهمیده باشم خیلی با حال بود آدم و به فکر می بره
امیدوارم فهمیده باشی
ممنون دوست خوبم
رژ لب صورتی ... خط بزرگی بر روی صورت و چهره ...
منو یاد خاطرههای خط خطی میندازه!
خاطره های خط خطی ...
اهی باید خط هاشون را پاک کرد
اما گاهی باید پارشون کنی که حتی جایی برای پاک کردنش نمونه ....
سلام به تو عزیز
ممنون از حضور سبزت و مرسی که خبرم کردی
روبروی آینه می شینم ..... با دقت به هر آنچه من را نقش زده نگاه می کنم ....
دوست دارم زن آیینه به خواب طولانی فرو رود...
گاهی نگاه به خودمون مارو میبره به چند سال پیش بعد با یاداوری اون خاطرات حالت بد می شه می خوایی تو صورتت تغییر ایجاد کنی که دیگه یادت نیاد اون روزها به خاطر همین رژ صورتی رو به لبات می زنی تا دیگه ارزو نکنی به خواب طولانی بری
در پناه خالق سیب
پایدار باشی و پیروز
سلام
خواهش ...
....
....
آره آینه انتخاب خوبی هست برای یاد آوری
تو هم
تو هم + سربلند
راستی منم متولد ابانم
در ضمن لینکت کردم با اجازه
چه خوب ..........
الان لینکت را اضافه می کنم ...
سلام سحر جان عزیز
محشر بود
مرسی مهدی جان
راستی به روزم
فعلا
الان می یام
سلام سحر جونم !
وقتی که میگی به روزم ذوق دارم بیام پیشت و پستتو بخونم !
این پستت هم که معرکه بود !
کاشکی با روژت لبشو رنگ میکردی.... نه اینکه روش خط میکشیدی
فدات شم ....
نانویسنده. ..... بــــــــــــوس !
سلام عزیزم
ممنون لطف داری
قابل تو رانداره
زیاد لبش را رنگی کردم .. بسشه دیگه
خدا نکنه عزیزم ....
تو که خودت آخر نویسنده هشتی .. مخصوصا اون پست تعجب ....
لذت می برم از فهمیدن نوشتهات...مرسی که خواستی بفهمم!!
عالی بود عزیزم...
خوشحالم شبنم عزیزم ...
برات بهترین ها را آرزو می کنم
کاش با رژ لب مشکی می کشیدی...
موفق و پاینده باشی و بمانی
ندارم .....
شما هم همینطور
سلام
منم با رژ مشکی موافقم
لازم شد برم رژ مشکی بگیرم .....
به نظرم بهتر بود فقط روی لبهاش یک ضربدر بزرگ می کشید.
نگاهش را چی کار می کردم ؟؟؟؟؟؟
آپم با بیوگرافی متالیکا
باید جالب باشه ..
بلاخره آپ کردی...
می یام
سحر کمکم کن من دارم تو خودم غرق میشم!!!!!!
نجاتم بده . . .
چرا آخه ...
بگذار کمکت کنم ...
سحر می دونی که تا خودت نخوای نمی شه ............
چرا خودت نمیری توی آینه ؟
چرا باید برم ؟؟؟؟
اونجا جایی برا من نیست ..
هست ؟
سلام
ممنون که به من سر زدید.
چرا؟ چرا اینقدر تلخ و سیاه؟ من از نشته شما لذت بردم اما مو بر اندامم سیخ شدو ازآن به شدت ترسیدم. نکند شما واقعا این طور کهمی نویسید همینطور هم به دنیا نگاه میکنید؟چار این قدر سیاه؟ چرا این لوگوی ترسناک؟
به هر حال امیدوارم خداوند دل شما را پرازنور و برکت نگهداره.
هر کس که از تاریکی نوشت دلیل نمی شه دلش تاریک باسه ...
دنیای من نور هم داره ...
اما خیلی ها از اون نور نوشتن چون دیدنش راحته ..
اما توی تاریکی خیلی چیزها هست که راحت دیده نمی شه ....
خوب من می بینم و می نویسم ....
ترسناک نیست ...
فقط واقعی هست ...
از خدا میخوام برای شما ذوق بیشتر بده و به من پول بیشتر!
به شما وسعت دید بهتر و به من فهم بیشتر!
از خدا می خوام شما را به آرزوتون برسونه و مرا به آرزوهام!
آمیییییین
ممنون
کاش همیشه می توانستیم بگذریم .
زن واژه غریبیست .
واژه ای که هیچگاه شناخته نخواهد شد .
سخت نیست ... باید امتحان کرد ....
غریب ....
شاید کسی نخواسته اون را بشناسه ...!!!!!؟
سلام گلم
مرسی که سر زدی
روراست بگم قشنگ بود ولی من سر در گمی وکلافگیه شخصیت رو حس نکردم فقط از زبون تو شنیدم
انگار یه حس معمولی بود
البته قلمت خوب بود وبا جسارت
نقدم هم شخصی بود بازم بیا@
سلام
خواهش می کنم
ممنون
آره قبول دارم ... همه اینها یک حس معمولی هستن ....
ممنون
من عاشق این هستم که نقد بشم ... خوب و بد ...
حتما میام ..
آپ کردی خبرم کن
آینه...
بعضی وقتا آینده را میشه تو آینه دید... اگه جلوی آینه هم خوابت ببره سرانجام تو خواب بازم جلوت سبز میشه...
آره
نکته جالبی بود ....
خواب ...
دلم براش تنگ شده .........
باز هم مجهول ......یاحق
چی مجهوله ؟؟؟؟
سلام
مرسی از اینکه به اومدی سراغم ببخشید که یک مقدار دیر شد
آن دم که محسور ناشناخته شوی
دیگر پایانی بر این زیارت نیست
سفری است بی انتها و بی پایان
همیشه در راه سفری خستگی ناپذیر
خوشحال میشم باز هم به من سر بزنی.
خواهش می کنم ....
زیبا بود ..
حتما باز هم می یام ...
بسیار زیبا...مثل همیشه جذاب و تاثیر گذار...افرین بر تو قلمت و ذهن خلاقت....
یه صحبت کوچولو...
((و من یتوکل علی الله فهو حسبه))...من که تازه بهش رسیدم سعی کن درکش کنی ...یا حق
ممنون لطف داری مینای عزیزم
میشه معنی فارسیش را برام بنویسی؟
اتاق... مرد... آب سرد... آینه... و رژ لب...
حسش غریب نیست....
.
هم خونه ایم هم کنارمه داره می خونه ... ولی نظری نمی ده! میگه نمیشه فهمید تو کله های شما چیه..!
آره آشناست .. نه ؟
بهش بگو ... این چیزی که اینجا می گذره ( منظورم کله های ما است ) خیلی قابل درک هست اما به شرطی که مثل ما ببینی ....
مثل ما دیدن سخته ....
نمی گم ما متفاوتیم ... یا بهتریم ... نه .... اما ......
بقیش را خودت بهش بگو
من می گم داری قصه می گی می گی نه. چرا اصرار داری بگی همه ی این آدما تویی؟ بعد مدتا یه قصه هی تک راوی نوشتی.
من هیچ اصراری ندارم ...
اما .. چرا دروغ بگم ....؟
شروع قشنگی داشتی...اتاق بوی اشنایی داره...اما با یک بار خوندن نمیشه کل داستان رو فهمید تنها میشه گفت حس کردم چه حسی رو میخوای منتقل کنی!
همین هم خیلی خوبه ....
ممنون
سلام
قشنگ نوشتی و بهتر از همیشه قابل درک بود .
به امید دیدار.
معلومه یک پله رفتم جلوتر ...
از این بابت خوشحالم ....
به امید دیدار
سلام
خیلی زیبا و قشنگ و تاثیرگذار می نویسی
وحست را خیلی قشنگ منتقل کردی
سلام
لطف داری
ممنون
سلام
ممنون از حضورتون
ممنون که حرفتونو رک زدین
اما باید بگم این شعرو من نگفتم شعر از آقای مهدی اخوان ثالث هست.
چه جالب ...
من نشنیده بودم ..
ببین دیگه کارم به کجا رسیده که شعر اون را نقد می کنم .........
D:D:D:D:D:
سلام زن آیینه ها .
مطمئنی که کس دیگری در آینه نبود ؟
نه .. فقط اون بود ...
تنها ... و پر از سوال ..........
سلام
ممنون برای پاسخی که دادی خوشحالم که ....
به روزم دوست من!
خواهش می کنم ...
الان می یام ....
wowwwwwwwwwwwww
راستش وقتی نوشته هاتو میخونم فقط همینو میتونم بگم.یک حس خاصی دارد که من باهاش احساس نزدیکی میکنم.شاید واسه اینه که من حتی در جمع هم که هستم دارم فضا را یک جور دیگه تحلیل میکنم...یعنی خودم به صورت یک انسانی که حتی وجوده خودش هم براش جالبه و تازگی داره..نمیدونم چه جوری بگم...
چه جالب ...
این حس را خیلی دوست دارم ....
تحلیل متفاوت فضا ...
من هم همینطور .
گاهی دوست دارم بیشتر خودم را ببینم حتی دلم برا خودم تنگ می شه .. همیشه یک چیز جدید توی خودم می بینم ...
می فهمم ....
ممنون برای لینک (:
اگه بخوای دیگه اما و اگر معنی نداره!
اگه باید با جریان حرکت کنی بهتر نگاش کن شاید این تنها راهت باشه پس به بهتری نحو ممکن مسیر رو طی کن!
اگه فکر میکنی باید تو سیاهی بمونی (یعنی به اجبار ) دنبال حکمتش بگرد!! هیچ چیز تو این دنیا بی دلیل نیست و این رو بدون که ظلم . ظالمی وجود نداره ما فقط داریم نقشمون رو تو این دنیا بازی میکنیم نه بیشتر نه کمتر!!
اینا رو برای تو نمیگم اینا چیزایی هستن که خودم با تمام وجود به انجامشون نیاز دارم !! فقط باید همت کنم همین و تو هم دوست گلم یکی هستی مثل من!!!!
پایدار باشی
قابل نداشت ...
آره حق با تو هست ..
از ماست که بر ماست ....
باید حکمتش را پیدا کنم ...شاید هم راهش را ...
بیشتر فکر می کنم ..
ممنون
خیلی خوشمان آمد.بهتر از پست قبلی بود.ملموس.
دلم میخواد روزی ببینمت
خوشحال هستیم از خوشحالیتان
حتما اگه بشه چرا که نه .....
آن چه را خود داشت از دیگری تمنّا می کرد...
خوب شاید باید بهش بگیم که داره ......... شاید نمی دونه ..
این وظیفه کی هست ....؟
دختران رومی و شبهای گس
مردهای وحشی و شور هوس
جرعههای عشق را کم کم بچش
سربکش جام جنون را یک نفس
چه جالب
بدون اینکه بدونی
اولش به من می خوره
دختران رومی ......
من لینک شما رو گذاشتم (:
ممنون
من هم ...
سلام سام وان
این امکان پاسخگویی به نظرات محشره
اولین باره که می بینمش
اگه بگی چطوری فعالش نکردی
خوب میشه
امیدوارم مخصوص بلاگ اسکای نباشه
موفق باشی
سلام والا نمی دونم توی وبلاگ های دیگه چه جوری هست ...
ممنون
سلام دوست عزیز
ممنونم که همیشه سرى بهم میزنى و عذر میخوام که دیر جوابت رو دادم ، مدتى بود مسافرت بودم و دسترسى به نت نداشتم .
میخواى با رژ لب صورتی چهره زن رو محو کنى یا چهره ش رو از درد و غمى که داره رنگى تازه بهش بدى ؟؟؟
خیلى جالب بود ...
موفق باشى
خواهش می کنم
خوشحالم که خوب هستی
این هم فکر بدی نیست ....
تو هم موفق باشی
یه بار دیگه مطلب رو بخونین، جواب سوال تون رو می گیرین ...
----------------------------------------
خیلی خوبه که این وبلاگ، داره از ژانر وحشت، به ژانر عشقی/سکسی، تغییر ماهیّت می ده.
باشه ...
---------
آره شاید ...
هر کس بر خدا توکل کند و خداوند او را بس است....
اینم معنیش عزیییزم
آها ...
ممنون
از کجا میدونی ندونسته نوشتم؟
مصاحبهتو با ایسنا خیلی وقت پیش خوندم.
فیالبداهه دوبیتی به نظرم اومد و نوشتم.
حسابی ناامیدم کردی : ((
آها......
من را ببخش
ممنون
آفرین داره واقا که نوشته های زیبایی داری
امیدوارم همین طوری پیشرفت کنی
ممنونم
نظر لطف شماست
سلام مرسی که سر زدی
اما آینه
آینه فریادی بی صداست
واقعیت در درون آن پیدای پنهان است
آره .. اما باید تکلیفش را روشن کنم ...
خیلی زود...
آینه رویایی بیش نیست
بر عکس ...
آینه واقعیت تلخی است .....