سردی کاذب هوا من را لمس می کند . خانه نفس نمی کشد ، گویی خسته است از واقعیت تلخ بودن....
صدای قدمهایی که آشناست گوش هایم را نوازش می دهد . حس آشنای زندگی ..... اینبار من تصمیم خواهم گرفت . سنگینی فضا من را با احساساتم درگیر می کند .نمی دانم عرق های دستم حاکی ازچشمان توست یا فرار از واقعیت آنها ؟
برگ های روی زمین همه مرده اند و در کنار هم برای من تکرار را آواز می خوانند. سختی چهره ات را میتوانم با افکار پیچیده ات به فال نیک بگیرم ؟
من در دستان تو لمس می شوم و آرامش را هدیه می گیرم . این یک نشانه است .
کمی جلوتر ......
همه جا تاریک است . بوی مرگ همچنان از احساسات غریبش فوران می زند . فاصله من تا او به اندازه یک شهوت تلخ است یا همان قهوه سرد . شاید زمان مناسبی برای یادآوری زمان باشد ... تو زود مردی . بدن نیمه جانت را با این همه سنگینی و آلودگی نمی توانم در آغوش بگیرم .....
کمی جلوتر .........
لب هایی سرد مرا آزار می دهد. خورشید هم نمی تواند کمکی کند .... کاش می دانستم در پی کدامین نگاه وسوسه به وجود می آید ؟
کمی جلوتر .....
می نویسم .
شاید جواب سوال این باشد .....
هر آنچه تو را دوست دارم .......
منتظر می مانم ....
سلام...
احساس می کنم سبک نگارشت ۱۸۰ درجه نه...۳۶۰ درجه عوض شده...نوشته هات داره میشه یه آدم دیگه!!! شاید بهتر بگم داری در نوشتن پیشرفت چشمگیری می کنی...موفق باشی دست گلم...
(برگ های روی زمین همه مرده اند و در کنار هم برای من تکرار را آواز می خوانند) دلچسب بود این قسمت برام..
سلام...
احساس می کنم سبک نگارشت ۱۸۰ درجه نه...۳۶۰ درجه عوض شده...نوشته هات داره میشه یه آدم دیگه!!! شاید بهتر بگم داری در نوشتن پیشرفت چشمگیری می کنی...موفق باشی* دوست گلم...
(برگ های روی زمین همه مرده اند و در کنار هم برای من تکرار را آواز می خوانند) دلچسب بود این قسمت برام
سلام
خیلى زیبا بود .... بخصوص .....همه مرده اند .... و واقعیت تلخ و سرد ....
باز بنویس ... موفق باشى .
سلام
نمی دونم چی بگم..احساس میکنم سبک نوشتنت تغییر کرده...دیگه شاد نمی نویسی...حتی رنگ وبلاگت هم سیاه شده....آخه چرا؟؟......به نظر من برگرد به همون حالت. ...قالب صورتی..حرفهای شاد....
نمی دونم چی شده......دلم گرفت
دلت شاد
از عمق سیاهی این شب نوری مرا به خود میخواند....بیا بیا
خیلی قشنگ بود و مرموز!قدر خودتو بدون سحر...
خدا خیلی دوست داره عزیزم
سحر جان خیلی غمگینه
نمی تونم خودمو قانع کنم که چرا همچین متن افسرده ای رو نوشتی
چرا برای اینکه احساستمون قشنگ به نظر بیاد باید از غم استفاده کرد
راستش من دوست دارم متن ها به جای غمگین بودن شاد باشن حالا کمی هم زشت هیچ عیبی نداره
ببخشید که رک صحبت می کنم
انشالله که نمی رنجی
baba narahat nabash bikhiyal baba
(dar zemn ghalebe jadidet ghashange ama kheyli del gire)
adam yade mordan miyofte
ziba bud ,, eshgh che balaha ke sare adam nemyareh ,, shad bashi ba ap jadidet khabaram kon ,, bay
وقتی اینجا صورتی بود به رنگ احساسات لطیف زنانه هم هرگز فکر نکردم که تو فقط صورتی هستی بدون هیچ پیچیدگی بدون هیچ عمقی؛ اما خوشحال بودم که رنگ غالب تو روشن است حتی در سخت ترین شرایط؛ ولی حالا هم که اینجا پر از تیرگیست نه متاسفم نه متعجب. جواب سوالت را پیدا کن. عشق یا هوس؛ وسوسه ها . . . نیمه تاریک تو . . .
دیر یا زود جواب را پیدا می کنی. . .مثل همیشه. موفق باشی دوست من.
سلام خوبی؟خوب خودم میگم نظری که میخوام بدم در مورد پستت نیست که بعدا این میشا دوباره برام ورژن ۳ یه چیزو ننویسه فقط چون گفته بود قالب وبلاگتو عوض کردی اومدم ببینم چطوری شده...خب خیلی سنگین تر از قبل شده ...راستی کارات چطور پیش میره تونستی اونیو که میخواستی تقویتش کنی؟امیدوارم که موفق بشی دوست عزیز...در مورد کامنتت جایی که هیچ کس هیچ کس را نمیبیند...اگه گفتی کجاست؟
عشق من میدونم شرایط آسونی نیست. احساس میکنم گیج شدی و در عین اینکه داری یه چیزایی رو بدست میاری که خیلی هم با ارزشن داری یه چیزایی رو هم از دست میدی که حتی با ارزش ترن. سحرم به اسمت گوش کن آهنگ اسمت آهنگ زندگی و شروع از نو هست نه نا امیدی و سیاهی. سحر روشنه دلت رو روشن کن... نذار شیطون یا سیاهی یا هر چیزی که اسمشو میذاری دل قشنگتو تاریک کنه. خدا از بنده های امیدوار خوشش میاد نه اونایی که به این راحتی ها شل میشن. سحرم تو عاشق خدایی و باید با شهامت بهای عشقتو بدی. دختر گلم اگه واقعا عاشقشی مثل کوه وایسا نه به خاطر من یا ... به خاطر اون بزرگی که این همه نعمت بهت داده و تو چشماتو بهشون بستی. دوستت دارم
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد ره بجایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوائی دارد
امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی
بقیه به اندازه کافی گفتن که غمگین شدی که قالبت دلگیره که... اما دوست من اگه غمگینی غمگین باش این بهتر از الکی خندیدنه! اگه تو دوراهی هستی اگه باید انتخاب کنی اگه باید انتخاب بشی نمیدونم هرچی... فقط خودت باش. خود واقعی اینجوری خیلی از مشکلات حل میشن
من در دستان تو لمس می شوم ...
چه عبارت قشنگی
خودش میتونه آغاز یا پایان شعری باشه.
مثل اینکه شما هم بدتر از من عاشق قهوه هستید.
سلام سحر جان
خوبی؟
قالب نو مبارکه:) نمیدونم آیا باید رنگ سیاه و با متن غم انگیز و قشنگی که نوشتی ربطش بدم یا نه؟ اگه بخوام ربطش بدم اونقت باید ازت بپرسم که چی شده؟ چرا اینقدر ناراحت؟ امیدوارم که این دو تا با هم هیچ ارتباطی نداشته باشند و فقط متن و از رو دلتنگی نوشته باشی.
مواظب خودت باش.
شاد و پیروز ... در پناه حق باشی.
سلام
ممنونم که بهم سرزدی . من واقعاْ گرفتار بودم و نتونستم بیام
ولی از امروز دیگه هستم
متنت زیبا بود و زیباتر اینکه تو وبلاگ تو بود
بای
ترجمش کردم برای شما دوستان
سلام عزیز
والا یه ذره امتحانام شروع شده واسه همین نمیام
حالا تا یه هفته صبر کن .
موفق باشی
همیشه همه چیز را به فال نیک بگیر
تقابل یک تضاد را می بینم. از طرفی سردی تلخی تاریکی و مرگ و از طرف دیگر امید را که در حس زندگی تجلی می کند و وابسته به کسی هست که می خواهی به او اعتماد کنی ولی شک و تردید مانعی سدیدی بر سر راه حس اعتماد هست. تلفیق تمامی این حس ها سردرگمی و در عین حال آرزوی دانستن حقایق گنگ و مبهم هست.
اوه
ببخشید
مثل اینکه من اشتباهی اومدم
سلام عزیز دلم خوبی؟ شرمندم به خدا سر فرصت با هم می حرفیم
ممنون از اینکه سر زدی . . .
پستت مثه نوشته های من تو دفتره سیاهمه!متال . . .سبکه سیاه . . .
خوشم میاد باحاله ...
راستی واس جالبه بدونم آدرسه وبه منو از کجا اوردی؟!
منتظره گرفتنه جوابم هستم
بابای
بوی تاریکی و ... چیزی جز احساس یاس و ناامیدی نیست... البته حس این تاریکی وقتی خوبه که بدونی همیشه هر تاریکی با خودش روشنایی به دنبال داره... باید از این تاریکی استفاده کرد که چگونه میشه از روشنایی بعدی به نحو احسنت استفاده کرد...
سعی کن از این ناامیدی فاصله بگیری... کمی صبر و انتظار خوبه تا بتونی به اون چیزایی که فکرتا از راه درست خارج میکنه - بیرون بیاره ـ اما نه اینکه زیاد طول بکشه...
؛ واقعا درست میگن که در ناامیدی بسی امید است ...
ایام به کام و به تندرستی ...
سلام
از چه لحاظ گلم؟
ا خانومی چرا رنگ بلاگت عوض شده. نا امیدی؟ نگرانم کردی گلک
سلام
من فکر نمیکنم که هر سیاهی نشانه درد و ناراحتی و غم و غصه باشه .
دوست من در تمام مراحل زندگیت موفق باشی .
گاهی وقتا یه حس هایی هست که غریبه.. که به کلام نمیاد
تقصیر حس نیست..
تقصیر این کلمات محدود لعنتیه که با ریتم ناموزون ذهن هماهنگ نمیشه..
سلام لاولی عزیز نمیدونم چی بگم . اما اگه بخوام کلی نظر بدم راجب وب خوب بود در کل یه جاهاییش عالی بود . ایرادایی داره که فکر میکنم به عنوان یه انتقاد گر کوجولو بپذیری.
مثل کمبود نرم افزار -عکس و...
که انشا الله حلش میکنی
می خواستم پروانه را بپرستم. و این پرستش را در فلسفه عشق جزیی از پرستش خدا بشمارم. میخواستم در وجود او محو شوم و در این حالت فنا را تجربه کنم.
میخواستم تو و عشق زیبایت را لمس کنم .
می خواستم هستی را خدا وخدا رادر پروانه لمس کنم و به زبان لطیف عاشق بازگو نمایم.
ولی عشق چنین ظرفیتی نداشت و درک این واقعیت یاس فلسفی در من ایجاد کرد.
حال احساس تنهایی میکنم تنهایی مطلق تنهایی که من عاشق در یک طرف ایستاده ام و خدا در طرف دیگر ودر اطرافم فقط عشق میبینم و سکوت در اخر هم مرگ
هر کس تونست بفهمه با دلم نجوا کرده متنی بود سخت فهم اما برای من زیبا.
سلام دوست من و ممنونم که خبرم کردی. قلم خوبی داری. راستی داستان هم می نویسی؟ اگر جوابت منفیه پیشنهاد می کنم حتمن تجربه ش کنی. فکر کنم خوب بتونی از پسش بر بیای.
موفق باشی.
سلام ممنون که به من سر زدی و نظر دادی.
چه آهنگ قشنگی رو وبلاگته...به آدم آرامش میده...
موفق باشی.
راستی اون شعری که تو وبم بودو گفتی آشناس- از استاد محمد نوری بود. بازم به من سر بزنی خوشحال میشم.
سلام سحر خانم. انتظار خیلی سخته! زیبا بود مثل بقیه آثارت.
مگه می شه به عشق اعتقاد نداشت. عشق یک نیروی درونیه. تو زندگی می کنی می نویسی و دوست داری پس به عشق اعتقاد داری.
سیاه. می دونی وقتی ما تدوینگرا از فید سیاه استفاده می کنیم هیچکس نمی گه چرا سیاه. جون عادی شده. اما وقتی یک وبلاگ نویس قهار از صورتی به سیاه تغییر رنگ می ده باعث تعجب خواننده هاش می شه و با این سول روبرو می شه چرا؟ هر چند یک امر شخصیه و شاید پرسیدنش حمل بر فضولی.
مسرور باشی. یا حق.
با سلام
از شما دوست عزیز در کمپانی سامان دعوت به همکاری می شود .
لطفا هر چه سریعتر اقدام نمایید و از مزایای بی نظیر ما که شما را باپیشرفه ترن تکنولوژی روز همگام می کنیم اقدام نمایید.
شما توسط سامان سلیمانی ریاست این شرکت مورد تایید واقع شدید و می توانید به صورت رایگان ثبت نام کنید
در پناه حق
میلاد هنرمند مشاور ریاست کمپانی سامان وشرکت سامان گسترش
نوشتن حس برای من واقعاْ سخته ولی خب می نویسم...
حس من سیاهی background نوشته ته با سفیدی توش. تضادی که بین این دو تا وجود داره و تو رو درگیر کرده. ولی خوب که ببینی نه اون قدر سیاه ن و نه اون قدر سفید.
از این حالت انفعالی هم بیا بیرون و حرکت کن.
سلام.ممنون که به من سر زدید.
خیلی زیبا بود.
کاش منم می تونستم به این زیبایی بنویسم
-------
راستی آپم
خیلی خوبه که این راه را انتخاب کردی .
متفاوت بودنت آدم را وسوسه می کنه ...
متنت بوی گناه می ده . شاید هم لذت . اما هر چی هست شیرینه .
نمی دونم داری لذت می بری یا زجر می کشی اما امیدوارم لذت ببری چون ممکنه اتفاق خوبی در پییش باشه .
زندگیت را زیاد تر از این درگیر نکن . اگه خراب شد هیچ نیرویی نمی تونه کمکت کنه تا به اون برگردی.
یک تصمیم . تکراری نه چندان خوشایند .
وسوسه جایی میان چشمان ما پنهان است .
همیشه و همه جا .
آرامش را بیشتر هدیه بگیر .
سلام همزاد
متن زیبایی بود
تا همیشه شاعر باشید...
زیاد چیزی نفهمیدم!
اون دفعه اومدم وبلاگت فیلتر بود ! خوبه این دفعه باز شد !
سلام هم اسمم(چشمک)!خوبی؟؟
من آپم یه شعر نوشتم اثر خدمه میخوام نظرتو در بارش بدی اوکی؟!
بابای!
salam someone joon,khoobi aziz,no navar shodane weblogeto tabrik migam omidvaram ke hamishe tanha va tanha be roshd o pishraft fekr koni,negareshet ham kheili avaz shode amma bazam alie,omidvaram hamishe movaffagh bashi
مرررررررررررررررسی...
تلاشت بیهوده است؛ اینجا کری آمده و حلزونها دیگر نمی شنوند
دیوارهای شهر شاهدان سیاهبختی مایند ...
گاهی حالا برای تمام وقت شد؛ گاهی که سر در نمی آورم چرا به اینجا رسیدیم؟!
ــ ــ ــ
بسیار زیبا می نویسی، تبریک می گم
اما امیدوارم تغییر و تحول وبلاگت از رنگ شاد و پر تحرک صورتی به رنگ مشکی علتی مثل داشتن نغمه غم انگیز پشتش نباشه
همیشه شاد و موفق باشی
گلم خوبی؟ به بازیت جواب دام. ولی شرمنده که دیر شد
سلام. خوبی؟ زیبا بود.. ممنونم از حضورت در دفتر عشق. شاد باشی
You've seen that world as well ...
That horrible naghtmare..
But if you get sucked into it , it's not just a nightmare.
Don't get lost in there.
If you get pulled in , you'll be killed...
( Look for the Ultimate Truth... )